۱۳۹۱ خرداد ۱۴, یکشنبه

فرصتی دوباره ...


زندگی آدمیزاد فرصتی بوده میان آهی و دمی و این فرصت مکث گونه ای که به لحظه و دم و " آن " و هر چیز دیگری هم تعبیر می شود اتفاق افتادن یا نیفتادنش تابع هیچ نظم و قانون خاصی نیست اما عجیب عزیز و دوست داشتنیست ... و ارزشمند
من به اینجا تعلق دارم
مگر نام اینجا " شفا " نیست ؟
و نام ِ من امیر
خدایی که همین نزدیکیهاست و هر لحظه آبستن ِ معجزه ای دیگر از اوست برای بودن و ادامه دادنم فرصتی دوباره در اختیارم گذاشت و داشتم میشنیدم به وضوح صدایش را می گفت : برو ببینم اینبار می خوای چیکار کنی
و نگاهم داشت آن نگاهدارنده از تمامی سختی ها
حالا که اینجا هستم حس آرامش عجیبی دارم
من علاوه بر تعلقم به اینجا ، مدیون اینجا هم هستم
حالم که بهتر شد بیشتر خواهم نوشت و خواهم گفت
هنوز خستگی این سفر سخت در جان من است و باید جان بگیرم


Excerpt: Your Text Here

2 نظر:

مهدی گفت...

وای! ببین کی اینجاست! :)

امیر جان منم مثل خودت تازه از یه سفر طولانی برگشتم. خوشحالم که دوباره اینجایی . منتظر نوشته های خوبت هستیم.

Hoda گفت...

به نظر می رسه که گفتنی ها زیاد داشته باشی امیر. خوشحالم که هستی انشالله فرصت های همه با برکت باشن