۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۵, چهارشنبه

پادکست ِ شفا ۵۶ - آینه ای

پادکست شفا ساخته شد!

برای شنیدن و دانلود این پادکست زیبا با صفحه ی پادکست شفا بروید.
لطفا اگر ارتقاء کیفیت می طلبد نظر بگذارید.

با تشکر



متن شعر:




پادکست را می توان با هر تصوری شنید. به همین دلیل هم رویش حرف نزدم که هر کسی هر جوری می خواهد آنرا بفهمید. در زیر من فقط برداشت خودم را ارائه می کنم.

مولانا از شمس دور شده بود. شمس از دست طعنه ها فرار کرد به شام و ظاهرا مولانا عشقش رو به شمس در این شعر بیان می کنه. اما لقب ِ جان ِ جهان دادن به شمس نمی تونه درست باشه. اگر همونطور که سروش تلفظ می کنه و میگه جان و جهان رو درست بدونیم اونوقت می تونه صفت های عزیزی ِ شمس باشه که تو جان ِ منی و جهان ِ منی. در اونصورت همه ی شعر رو میشه به دوری ِ مولانا از شمس ربط داد که ربط درستی هم هست.

اما مولانا در اشعار ِ دیگه همین صفت رو بارها استفاده کرده که برای بعضی هاشون جان و جهان خیلی درست بنظر نمیاد. مثلا میگه:

این جهان ِ روز و شب از خوف و رجا  لرزان است
چون که  تو جان ِ جهانی،  تو جهان می لرزی

به غیر از این احمد شاملو متفاوت از سروش تلفظ می کنه و نیگه: جان ِ جهان. اگر این درست باشد می توان گمان کرد که این شعر یک تکنولوژی مؤثر برای درمان ِ غصه ی دوری رو نمایش میده. مولانا به چیزی ورای این دوری های این دنیایی اعتقاد داشته و جان ِ همه را متحد و همیشه متصل به هم می داند. در آن جانستان دوری ها دیگر معنا ندارد. حالا از این قرائت اگر جلو برویم می توان این شعر را اینگونه هم خواند:

جان ِ جهان دوش کجا بوده ای.
[ای  جانستان، ای جایی که من همیشه بهت وصل می شم با روحم، ای جان ِ من که باهات از طریق ِ جانستان به جان ِ همه ی دنیا وصل می شم، ای امید ِ من، ای باعث ِ داغی ِ کله ی من: دیشب چرا وصل نبودی؟ چرا disconnect بودی؟ (آیا تو وصل نبودی یا من از تو قطع بودم؟) چرا وصل نبودی. کجا بودی که منو تنها گذاشتی تو نومیدی ؟ هان؟!]

نی، غلطم؟! در دل ِ ما بوده ای.
[چی؟! اشتباه گفتم؟! تو وصل بودی و همین جا توی دل ِ من بودی و حضور داشتی و این من بودم که بهت وصل نشدم؟!]

دوش ز هجر ِ تو جفا دیده ام.
[دیشب از این فکر که وصل نیستم به جان ِ جهان خیلی ضرر کردم.]
ای تو که سلطان ِ وفا بوده ای.
[من فکر کردم نیستی. اشتباه کردم. تو وفادارترین هستی به حضور داشتن، چه من  باشم چه نباشم.]

آه که من دوش چه سان بوده ام:
آه که تو دوش که را بوده ای
[وای که من دیشب بی تو فکر می کردم که:  «خوش به حال کسی که وصله به تو.»]

رشک برم کاش قبا بودمی
[حسادت می کردم که ای کاش نماز خوان بودم.]
چون که در آَغوش ِ قبا بوده ای.
[چون فکر کردم که نماز خوان ها را به خودت وصل می کنی.]

زهره ندارم که بگویم تو را
بی من ِ بیچاره چرا بوده ای  
[جرأت ندارم بپرسم که من که نتونستم اونجا باشم  و ورودی نداشتم به جانستان، چرا تو، تکه ای از جانستان ِ من، کماکان حضور داشتی؟!]

 یار ِ سبک روح، به وقت ِ گریز
تیزتر از باد ِ صبا بوده ای  
[وقتی می روی خیلی سریع می گریزی. خصوصیت ِ برق را داری که تا رفت می رود.]

بی تو مرا رنج و بلا بند کرد
باش که تو بند ِ بلا بوده ای  
[وقتی نیستی توی گل گیر می کنم. توی بلا و آشوب و بشه نشه های دور و برم بند میام. توی این تورهای عنکبوت گیر کردم. تو رو خدا وصل باش که بودنم با تو مانع ِ بزرگی میشه در برار ِ بلاها!]

رنگ ِ رخ ِ خوب ِ تو آخر گواست
در حرم ِ لطف ِ خدا بوده ای
[اینکه تو همیشه تازه ای گواهی میده که همیشه در جوار ِ خدا هستی و مورد ِ محبت ِ خدایی. الکی نیست که اینقدر خوش رنگ و تازه ای!]

رنگ تو داری که ز رنگ ِ جهان
پاکی و هم رنگ ِ بقا بوده ای
[تو این تازه گی و رنگ ِ امید رو همیشه داری. این به این دلیله که از جنس ِ تازه های این دنیا نیستی! به این دلیل که امیدهای دون پایه نداری! تو هم رنگ ِ بقا هستی. نه همرنگ ِ فرسوده شونده ها.]

آینه ای. رنگ ِ تو عکس ِ کسیست!
تو ز همه رنگ جدا بوده ای!
[نمی تونم بگم چی هستی. مثل ِ آینه ای. همه ی رنگ ها هستی و نیستی. نشونشون می دی اما نیستیشون.]

... محمد


Excerpt: Our 56th podcast just aired!

دوست داشتید! در «گوگل‌+» یا «فیس‌بوک» شراکت‌ (share) کنید.