۱۳۹۲ مرداد ۸, سه‌شنبه

یک دست بودگی

دیشب مهمانانی داشتیم که عزیز بودند و کودکی ۱۰ ماهه داشتند. تمام ِ تمرکز ِ هر ۶ نفر بزرگسال این بچه بود. با هر اخمش ۶ نفری دور ِ هم می دویدن که آی بچه اخم کرد؟ انواع ِ شکلک و هدیه و .... .خیلی هم خندیدیم!

توقع دارم این بچه وقتی بزرگ شد با خلوت شدن ِ دور و برش هنوز انتظار ِ این توجه ها رو داشته باشه. شاید هنرپیشه ی سینما بشه. شاید هم خواننده ی مردمی که خضوعش برای تعریف شنیدنه. اما اگه بره دانشگاه و ادامه بده فقط تا جایی ادامه میده که جایزه و افتخار باشه.

اما از اونجا که دانش بعد از سالها خیلی شخصی مس شه و دیگه کسی افتخاراتت رو نمی فهمه بعد از اینکه وب سایت  های فارسی از اون به عنوان بزرگترین یاد کردند و باز هم تنها شد مشکلاتش شروع بشه. با شروع ِ زندگی تنهایی به عنوان یک دانشمند و شخصی شدن ِ دانش دیگه کسی نمی فهمه این چی میگه. اینه که علاقه اش به دانش کم میشه. چون کسی نیست ازش دیگه تعریف کنه. اینه که ممکنه بشه یک دکتر ِ عمومی یا متخصص ِ زیست شناسی  یا فیزیک که کار خوانندگی یا سینما و یا تیاتر بیشتر ارضائش می کنه. البته عیبی هم نداره.

نسل ِ جدید از این چیزها زیاد داره. اما آدمهای پرت و پلا زیاد توشه.  احتمال ِ زیاد میدم من و شما هم همینطور باشیم! البته که این بیماریه و البته که قابل درمانه. اگه می خوای پیشگیری کنی از این بیماری توی بچه ات کافیه که توی مهمانی ها بزرگسالی هم بکنی.

... محمد 

Excerpt: On the loving what you do and doing what you love. 

این مطلب را share کنید.