۱۳۹۲ شهریور ۱۴, پنجشنبه

نباید به هیچوجه طناب کم بیاد

دختر رفته بود چند دقیقه ی پیش ...

حتما به سمت ِ دریا رفته بود. به اونجایی از دریا که اقیانوس میشه.

پسر دوید به سمت مغازه های لب ِ ساحل. دیگه در قید و بند ِ قیمت نبود. دوید توی مغازه و رفت طناب های رخت ِ رنگی رنگی رو پیدا کرد. از هر کدوم چند متری توی یک نایلون کرده بودند. توی ساک خرید پلاستیکی ای که مال مغازه بود با عجله از طناب ها ریخت. همه رنگ. سی تا. چهل تا. هر چی که بود. دوید به سمت صندوق که پول بده. چند تاش ریخت تو راه. فقط به این فکر می کرد که باید اینها رو به هم گره بزنه و تا جایی که ممکنه درازش کنه. باید بره تا دریا و طناب رو بندازه تا قایق ِ دختر رو بگیره. تنها چیزی که مهمه اینه: نباید تحت ِ هیچ شرایطی طناب کم بیاد روی آب.


... محمد

Excerpt: a reflection in my mind

این مطلب را share کنید.