۱۳۹۲ مهر ۱۷, چهارشنبه

چی بده


تصویر: مجسمه دیوجانس کلبی در ترکیه
باید چراغ به دست گرفت و گفت: «از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست» 
و اگر گفتند: «یافت می نشود» باید گفت: «زهی شرف من در جستجوی همان یافت ناشدنی هستم»  (برگرفته از کتاب « سیصد و شصت و پنج روز با سعدی»)

شش ماه مریض بودم. تقریبا از بهمن ماه. به صورت کتره ای می رفتم سر ِ کار. بیماری بدی اصلا نبود. اما به هر حال بیماری بود دیگه. طوری که مرخصی بتونی بگیری برای ماه ها.  چند بار هم با اجازه ی دکتر همراه همسرم رفتیم مسافرت های کوتاه. خیلی از دیدارها در همین زمان و به برکت بیماری تازه شد. 

خدا رو شکر که خوب شدم. اینه که توجهم جلب شد به کلمه ی خوب شدن. من نه تنها خوب شدم بلکه خیلی بهتر هم شدم. بیماری باعث شد که به اهمیت اصلاح در بعضی عادت های دیگر هم که بی ربط بودند پی ببرم.

خدا همه ی مریض ها رو شفا بده. اما علت اینکه این رو امروز می گم اینه که بگم سلامت رو باید حفظ کرد. خودش حفظ نمی شه. باید با ذهن کارهایی رو که سلامت نیستند رو نکرد.  منظورم از ذهن تنها ذهن خودم نیست. به ذهن ِ همه ی دانشجوها و دکترها و محقق ها باید اعتماد کرد. اونها می گن چی بده بخوری چی بده انجام ندی.

همین طور باید به ذهن علمای زنده و مرده اعتماد کرد. اونا می گن چی بده که تو به اون چیزا فکر نکنی.

بهت می گن !

مثلا:
عیب ِ درویش و توانگر
به کم و بیش
بد است
کار ِ بد
مصلحت آنست که مطلق نکنیم


و یا چیزهای دیگر ...


... محمد


این مطلب را share کنید.