۱۳۹۳ اسفند ۱۱, دوشنبه

به احترام مادران سرزمینم


شیار 143 رو چند وقت پیش دیدم. فیلمی تحسین برانگیز و تاثیر گذار
امروز خوندن چند خط از خانم فرشته قاضی من رو دوباره به یاد فیلم انداخت:

" دایی ام 14 سال داشت که در جنگ ایران و عراق کشته شد، دبیرستانی بود که علیرغم مخالفت مادربزرگم و با دستکاری شناسنامه اش به جبهه رفت و مسئولی که در مسجد محل او را به جبهه فرستاد خوب می دانست بچه 14 ساله ای بیش نیست. در دزفول نیم تنه پایین اش را از دست داد و پدرم با جنازه اش از بیمارستانی از اصفهان برگشت .. اسرا که آزاد می شدند اما مادربزرگم که خود نصف بازمانده تن بچه اش را در قبر گذاشته بود چشم انتظار بود انگار، مدام اخبار را دنبال می کرد و گوشه چشمی داشت به اینکه محمد اش هم آزاد شود و بیاید .. شیار 143 را که دیدم دلم لرزید برای مادربزرگم و همه مادران و پدرانی که از خانه شان عزیزی رفته، برای همه همسران و کودکانی که سهم شان تنها عنوان 'شهید' شد و درد جای خالی عزیزدلی .. به مباحث فنی و حرفه ای سینمایی و .. کاری ندارم این فیلم را باید دید که قصه اش، قصه تلخ مادران کشور ماست، مادرانی که هنوز چشم انتظارند و هر از چندگاهی چند تکه استخوان و یک پلاک می اید تا به انتظارشان پایان دهد..."

از فیس بوک دیگران

Excerpt: ...

لطفا اگر از مطلبی خوشتون اومد با دوستانتون در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید..