۱۳۸۰ آذر ۲۸, چهارشنبه

بسوي شادماني راهي نيست، شادماني خودِ راه است

” فرض كنيد يكي از عزيزان شما بيمارشود. اگر بپذيريد كه بيماري آن عزيز مستقل از اعتقادات شما عمل مي كند و ناراحتي شما هيچ چيز را تغيير نمي دهد به آساني بر احساسات خود چيره خواهيد شد. اما اگر با خود بگوييد: «اوه، چقدر وحشتناك ، نبايد اينطور ميشد. نبايد اين عزيز چنين غمگين ميشد. نبايد بيمار ميشد. او كه تا همين ديروز سالم بود و ...» غمنامه اي را به رشته هاي عصبي خود، بصورت دستي، مخابره ميكنيد كه قطعا بازتابهاي آن در اعمال و رفتار شما نمايان خواهد شد. در بين همراهان مريض هميشه انسانهايي با صورتهاي از غم مچاله شده وجود دارد كه سلامت مريض خود را بصورت ناخودآگاه به سمتهاي خطرناكي ميكشند. ناخوشي عزيزمان، هر كه ميخواهد باشد فرقي نمي كند، قطعاً چيز خوشايندي نيست. اما فراموش نكنيد كه شما مسئول احساسات خود هستيد و اگر اين كار را بدست حوادث بسپاريد سند حماقتي را امضا كرده ايد كه طي آن به طبيعت اين اجازه را مي دهيد كه به ميل خود افسار احساس شما را بدست گيرد. اشتباه بسياري از مردم اينست كه براي شاد و آرام بودن مدام دنبال بهانه اي ، چيزي يا كسي ميگردند. منشأ شادي قلب آدمها است و قطره اي شادي در ته هيچ بطري اي، در هيچ پاركي و يا ديسكو اي وجود ندارد. اگر از دنياي شادي درون خود با اطلاع شويم ديگر هرگز نخواهيم گفت كه در من شادي مرده يا شادي از ما بدش مياد و از روح ما رخت بر گرفته و رفته است. با ديدن اين دنياي دروني كه دائم اطوارهاي گوناگون دارد حتا اگر شرايط زندگي لحظه اي به ميل شما نباشد، باز شادمان خواهيد بود. اينها قصه نيست. خيالبافي نيست. اين نكته تنها دواي درد ماست كه حكماي قديم شرق براي ما به امانت گذاشتند. به محبوب خود نگوييد : «يك هفته كار كردم و حالا براي رفع خستگي و گرفتن روحيه بيا به سينما برويم.» البته به سينما برويد ولي بدانيد آنكه در شما احساس رفع خستگي توليد ميكند، خودتان هستيد. اگر سينما ترا شاد ميكند اين را بعد از ديدن فيلم مورد علاقه ات به خاطر داشته باش كه سينما فقط براي چند ساعتي مانع از اين شده كه به قلب خود طبق معمول دستورات و پيامهاي سرد و منفي بدهي و اين يك بغل آزادي و نشاطي كه بعد از ديدن فيلم مورد علاقه ات داري، از رهايي و نشاط قلب توست.

چنديست كه كتابهاي خود را براي افراد با نفوذ سراسر دنيا ارسال مي كنم. همين هفته ي گذشته چهار هزار جلد از آخرين كتابم را امضا كردم و با هزينه ي خودم براي سياستمداران، پزشكان و مربيان آموزشي بسياري از كشورها فرستادم. يكي از افرادي كه اين كتاب را دريافت داشت كن كايز نويسنده ي كتابهاي «راهي بسوي هشياري بيشترHandbook of Higher Consciousness»، «روابط انسان هشيارشده Conscious Person Guide to Relationship» و «صد ميمونOne Handred Monkies» بود. او آدمي بسيار نيك سيرت و پارسا و معتقد به روشنيست. پس از دريافت كتاب، نامه اي برايم فرستاد و ضمن تشكر اظهار تمايل كرد در فرصتي يكديگر را ملاقات كنيم. روز ملاقات به ديدارش شتافتم. توصيف اين انسان برجسته كار بسيار مشكليست. او فلج كامل است. ميگفت در سال 1946 كه در شهر ميامي بوده ، ناگهان سوزش شديدي در پشت خود احساس ميكند تا به حدي كه گويي كسي روي ستون فقراتش بنزين ريخته و آنرا به آتش كشيده است. از آن زمان به بعد فلج شده و روي صندلي چرخدار زندگي ميكند.چندان كه براي خوردن يك شكلات كوچولو شخصي بايد تا ده بيست دقيقه ناحيه ي گلوي او را ماساژ دهد تا لقمه از گلويش پايين برود. با اين وجود يك لحظه لبخند از لب بر نمي دارد. لبخندي كه از شادماني خالص، واقعي (نه جعلي)، زيبا و روحاني حكايت مي كند و هر كسي را به ياد تمامي اين صفات مي اندازد. آدمي اگر در باطن شاد باشد در ناگوار ترين شرايط هم شادماني خود را حفظ مي كند اما اگر از درون خودش را با غم سرگرم كرده باشد ، شادترين شرايط فقط نقشي بر جلد او ايجاد ميكند و بس. ناگوارترين حوادث هرگز براي انساني كه به دنياي شادي خود رسيده رخ نخواهد داد چرا كه حوادث براي آگاه كردن است و چنين انساني در حد بالايي از هشياري زيست مي كند. پس طبيعيست كه آرام زيست كند.

بيشتر مردم ميكوشند تا تندرستي، شادابي، صلح و آرامش، و تعادل را از دنياي خارج بستانند. در حالي كه در اين جهان و اين سياره اين نظام درست به عكس عمل مي كند. هرگاه در دنياي درون روي اعمال خود متمركز شويم و روي «بودن» خود متمركز شويم، هر آنچه را كه بخواهيم مي توانيم طلب كنيم و بدست آوريم.

اگر در جستجوي عشق هستيم، شاهد خواهيم بود كه مزورانه از چنگ ما مي گريزد. دقيقه اي به زير چنگال ما مي آيد و دقيقه اي ديگر در ميرود. اگر در تكاپوي بچنگ آوردن شادي و آرامش هستيم موذيانه هر بار كه بدستش مي آوريم از دستمان فرار ميكند. اما اگر خود را كامپيوتر بزرگي بدانيم كه هر برنامه اي كه از بچگي روي ما نوشته اند و يا خود، با استفاده از تجربيات زندگي خود يا ديگري، روي خود نوشته ايم را اجرا ميكند و ‹احساس› توليد مي كند، به اين نكته پي مي بريم كه ميتوانيم برنامه ي روحيات و واكنشهاي خود را براحتي عوض يا دستكاري كنيم. مثلا اگر در مقابل ناشناخته ها جبهه ي سردي ميگيريد، مي توانيد برنامه ي مربوط به قضاوتهايتان نسبت به ناشناخته ها را كمي دست كاري كنيد و تغييرات آنرا در احساسات خود ببينيد.تصميم بگيريد كه از اين به بعد در مقابل ناشناخته ها با هيجان و شكرگزاري برخورد كنيد و اصلا به فكر آنچه قبلا در چنين شرايطي بدان فكر ميكرديد نباشيد.

اگر چند بار از اين برنامه هاي كوچولو كوچولو جايگزين شده را استفاده كنيد با معجزه اي مواجه ميشويد كه به آن ‹عادت كردن› مي گويند. انسان بسيار زود به خلق و خوي خود عادت مي كند و مانند رانندگي كردن بدون تمركز روي ابزار خيلي نرم جلو ميرود. شما در امنيت كامل هستيد و هميشه و در هر شرايطي در رحمي هستيد كه همچون رحم مادر شما را در آغوش دارد.“...............(دكتر وين داير روانشناس برجسته ي آمريكايي- برگرفته از كتابChoosing Your Own Greatness (عظمت خود را دريابيد))



چرخ ار نگردد گرد دل، از بيخ و اصلش بركنــَم

گردون اگر دوني كند، گردون ِ گردون بشـــــــكنم!.....(مولانا)



دوستتون دارم......................محمد