۱۳۸۰ دی ۳۰, یکشنبه

نامه اي از يك نرگس



من نرگس، دختري 18 ساله هستم. 1 سال است كه دچار بيماري سرطان مغز استخوان شدم. سايت شفا را دوستم نازگل بمن معرفي كرد. بمن گفت: ” اميد مي خواستي به اين سايت سر بزن. جاييست كه كسي در آن نمي نالد.“ من خواندم و اشك ريختم كه چقدر ايده هاي بكر براي فكر كردن وجود دارد و من چقدر نزديك به پوچي فكر كردم. برايم دعا كنيد كه زنده بمانم. مثل همون آقا مجيدي كه دور اون ميدون ميدويد و گريه مي كرد. حاضرم هرچي كه بگي نذر كنم ولي يك نفر ، يك فرشته، يك دكتر چه فرقي ميكند، بمن بگويد كه نرگس خانم تو تا يكسال ديگه بدون ناراحتي زنده ميماني. اما اين درد و اين چهره ي جديدم چيز ديگري مي گويد. من چشمهام خشك شده ولي شما بجاي من اشك بريزيد و دعا كنيد. نمي دونيد چقدر سخته آدم از شدت نااميدي دچار بي احساسي بشه. من حيات ميخوام. همين.

و طلوع

و سحر

و فروغ

و اثر

و چراغ شب يلداي كسي باش گلم

و بهار

و نسيم

و نگار

و نديم

و دل آرام و تسلاي كسي باش گلم

ابر شو، باران باش

برف كوهستان باش

ياري پنهان باش

چشمه ي جاري صحراي كسي باش گلم

زندگي درياييست

پر تلاطم، پر موج

گاه موجي آرام، گاه موجي در اوج

با دلي دريايي

زورق و ساحل درياي كسي باش گلم

اختري كن هر شب

خاوري كن هر صبح

روشني كن هر روز

ياوري كن هر دم

ماه و خورشيد كسي

قهرمان غم و كم هاي كسي باش گلم

جرسي

نفسي

و مسيحاي كسي باش گلم

خداحافظ انسانهاي آرامي كه حياتتان طولانيست. دعا كنيد كه طبيعت بمن هم حيات بدهد.

خواهر كوچكتان. نرگس





اين نامه امروز به اي-ميلم رسيد. نرگس خانوم، نرگس خانوم مسؤوليت سنگينيست كه از نامه هاي عزيزاني چون شما نگهداري كنم. ما همگي هرشب ساعت 11 براي تو و ساير بيماران دعا ميكنيم. لطفا شما هم براي ما دعا كنيد و از خدا بخواهيد كه دلي به صفاي شما به همه بدهد كه باعث شود اگر پولي اضافه داريم خرج مهمانيهاي بي سر و ته و خريدهاي احمقانه نكنيم و با اهدا به مؤسسات حامي بيماران لذت بخشش را بچشيم. همان لذتي كه سنت فرانسيس قديس و امام سجاد هردو آنرا اينگونه تعبير كرده اند: « باران بخشش، چشيدن صلح با همه ي كائنات است.»

نرگس، با اين نامه ي صادقانه و آرزوي بدست آوردني ات، آتيشم زدي و خواب امشب را بر من حرام كردي. دارم فكر ميكنم كه من براي شما عزيزان چكاركنم بهتره. ميدونم ميتونم مفيد باشم.