۱۳۸۰ بهمن ۱۰, چهارشنبه

نامه هايي به يك نرگس (3)





فرستنده: امين نصيري

خواهر عزيزم، نرگس سلام!

اميدوارم هميشه شاد باشي و با اميد. از اينكه فهميدم يكي از خواهرانم بيمار است بسيار ناراخت شدم ولي وقتي متوجه شدم كه شما نا اميد شدين ناراحتيم بيشتر شد. و وقتي فهميدم كه احتمالا با آقاي دكتر ملاقات مي كنيد گفتم كه ديگر نيازي به گفته هاي من نيست.

اما اين را وظيفه ي خود ميدانم كه بگويم از نزديكان بنده كه خود نيز يك پزشك بودند دچار اين بيماري بودند. و من حتا يادم هست كه نه تنها قيافه ي ايشان، بلكه از لحاظ جسماني هم شديدا ضعيف شده بودند و هيچ اميدي به زنده ماندن ايشان نبود، اما نه تنها زنده ماندند بلكه هم از لحاظ جسماني و هم از لحاظ قيافه مثل روز اول شدند. و حتا ايشان در تبريز مشغول طبابت هستند.

آيا مي دانيد رمز موفقيت ايشان چه بود؟ اول آنكه نميخواست به اين زوديها ترك دنيا كند. و با اميد فراوان به درمان خود پرداخت و مهمتر از آن اينكه آنچنان به خداوند ايمان داشت كه همه را به تعجب وادار كرده بود. آري خواهر عزيزم، فقط از اوست كه ميتواني حيات بگيري. پس نا اميد نباش كه نا اميد بودن از او معصيت است.

من هم مانند همه، تو را دعا خواهم كرد و از او ميخواهم كه خواهش اين بنده ي نا فرمان را قبول كند كه منتي است بر من.

خواهرم، مي دانم كه زندگي شيرين است، اما بايد ديد كه ما براي چه آفريده شده ايم و براي چه از خداوند حيات مي خواهيم. اميدوارم بعد از گرفتن حيات از خداوند، چنان تغييري در زندگي داشته باشيد كه به روزهاي گذشته بخنديد و بقيه ي زندگي را به پربارترين شكل بگذرانيد.

اگر برايت مقدور است، ما را از حال خودت با خبر كن چون واقعا نگران تو هستيم.

برادر شما- امين



فرستنده: رؤيا غلامي



I really dont know how to appreciate your fantastic opinions and perspectives of life in your unique weblog. your weblog is one of the

few ones which gives me a very good feeling.

I am studying in a country in which I can rarely find a "hamdard" but reading your nice words is the only way to feel that still there are some people with great minds to appreciate.

today when I read the letters to Narges It reminds of my own story. my mum has such a painful life

(cancer) but she has been struggling for life since she trusts in god. we all need to trust in god and that's it, everything will be ok.

anyways let me know if I can be of any help.

regards

Roya



ترجمه:

نميدانم از ديد و نگاه زيباي شما به زندگي در وب نويس يگانه ي شما چگونه تشكر كنم. وب نويس شما از معدود جاهاييست كه احساس خوبي از زندگي بمن مي دهد. من در كشوري زندگي مي كنم كه همدرد در آن تك و توك يافت ميشود و كلام زيباي شما تنها راهيست براي احساس اينكه هنوز انسانهاي خوش نيتي هستند كه بايد قدرداني شوند. وقتي امروز نامه ي نرگس را خواندم، داستان مادرم برايم تداعي شد. مادر من زندگي پر دردي از سرطان داشت اما به خدا اعتماد كرد براي زنده ماندن تلاش كرد. همه ي ما نياز داريم كه به خداوند اعتماد كنيم و فقط با همين كار همه چيز عالي خواهد بود.

بهرحال اگر كاري بود لطفا به من بگوييد.

با احترام

رؤيا



فرستنده: عباس همدرد

همانطور كه مي دانيد نرگس به روحيه بيش از دوا نياز دارد. من براي او دعا مي كنم. اما هر موقع كه بتوانم. متاسفانه در ساعت 11 شب نمي توانم. ولي بعد از آن و قبلش حتما دعا مي كنم.

اردتمند

عباس



فرستنده: ركسانا

سلام نرگسي، اطلسي. دوسِت دارم.



×××

من نمي توانم در مقابل اين درياي احساس چيزي بگويم پس از مولانا كمك مي گيرم:

گر جان عاشق دم زند، آتش در اين عالم زند

وين عالمِ بي اصل را چون ذره ها بر هم زند

عالم همه دريا شود، دريا ز هيبت ”لا“ شود (نيست شود)

آدم نماند و آدمي، گر خويش با آدم زند

دودي برآيد از فلك، ني خلق ماند ني مََلك

زآن دود ناگه آتشي بر گنبدِ اعظم زند

بشكافد آن دم آسمان، ني كون ماند ني مكان

شوري در افتد در جهان، وين سور بر ماتم زنَد

گه آب را آتش بَرَد، گه آب آتش را خورَد

گه موجِ درياي عدم بر اَشهَب و اَدهَم زند (اَشهَب= سفيدي خالدار، اَدهَم= سياهي خالدار سفيد)

خورشيد افتد در كمي، از نورِ جانِ آدمي

كم پُرس از نامحرمان، آنجا كه مَحرَم كم زنَد



ني قوس مانَد ني قزح، ني باده مانَد ني قدح

ني عيش مانَد ني فرَح، ني زخم بر مرهم زند

ني درد مانَد ني دوا، ني خصم مانَد ني گُوا

ني باغ خوشباشي كُند، ني ابرِ نيسان نَم زنَد (نيسان= فروردين)



حق آتشي افروخته، تا هرچه نا حق سوخته

آتش بسوزد قلب را، بر قلبِ آن عالَم زَنَد



دوستتون دارم................محمد