۱۳۸۰ بهمن ۸, دوشنبه

حرفهايي با خودم



انسانهايي كه ميگن ”واقع بين باش“ انسانهايي ترسو هستن. كدوم يك از دانشمندان، هنرمندان، پيامبران و عاشقان عالم واقع بين بودند؟ اتفاقا خيلي هم آرزوبين و خيالپرور بودند. انيشتين ميگه: ” تصور از دانش برتر است“ و ميكل آنژ ميگه: ” من فرشته هايي در سنگهاي بيشكل تصور مي كنم و آنها را بيرون ميكشم.“ در قرآن هم اومده: ”هركس در راه ما تلاش كند ما راهها را به او مي نمايانيم.“ خلاصه بگم: تمام بزرگان دنيا تجسماتشون رو نظم دادن و بهشون رسيدن. پيامبر ما اونقدر از خدا خواست تا پيامبرش باشد و سالها براي فكر كردن و عبادت به غار تنهاييش رفت تا اينكه بالاخره خدا او را انتخاب كرد. مهم اينه كه وقتي ما مثلا عسل از خدا مي خوايم خدا بهمون باغ گل ميده تا صاحب تمام گلهاي شيرين باشيم و كندو را داشته باشيم. اين بخشش رو هم بخاطر تعارف و رودروايسش با ما انجام نميده. او ميخواد ببينه با اين باغ گل چه مي كنيم. اگه با ديگران زيباييهاش رو به اشتراك بذاريم، اونوقت اعتماد بيشتري ميكنه و بيشتر ميده.

توي اين بدني كه هر چند سال يكبار عوض ميشه فقط آرزوها ماندگاره. آرزوهاي ما ميدونين مثل چي ميمونه؟ وقتي كه كامپيوتر ميخري بايد يه سيستم عامل نرم افزار هم روش نصب كني تا سخت افزارها رو بشناسه. بدن ما ”سخت افزاره“ و آرزوهامون و اعتقاداتمون ”نرم افزار“. اگه ايندوتا رو درست با هم هماهنگ كنيم اونوقت تمام بدنمون و روحمون تعريف ميشه. اگه ميگي هدف از دست چيه؟ اگه ميگي چرا من پا دارم؟ اگه ميگي من چرا زنده ام و ... و فكر ميكني اين سوالات بيجواب هستن اينرو بدوني بد نيس كه نرم افزارت رو راه ننداختي كه اين سوالات بهت هجوم آورده. تا وقتي كه ”نرم افزار زندگي“ رو نصب نكني نميفهمي كه زندگي يعني چي. وقتي امكانات بدنمون برامون تعريف ميشه كه آرزوهامون رو (كه بصورت يك سي دي نصب نشده در روح ما هستش) روي هاردمون، يعني همون مغز، نصب كنيم! بعدش ميبينيم كه همه چي معني داره. همه چي هدف داره و تو كسي هستي براي انجام رسالتي روي زمين. مي بيني كه زندگي اونقدر سخت نيس كه فكر ميكردي. بقول انشتين: ” من خودم را براي يك كار خيلي بزرگ آماده كرده بودم اما بعد از اينكه مسايل رو ديدم فهميدم كه كار بزرگي نمي خواد انجام بدم. فقط بايد اين قايق را روي آب انداخت و كمي پارو زد. همين“

حالا اينكه چه جوري ميشه آرزوها رو نصب كرد. بنظر من خيلي راحته. نصبش براحتي انجام ميشه. بايد در شرايط خوب و بد يه انسان كاملتر از خودت رو نو سرت تجسم كني كه عين تو ميمونه و به اون آرزو رسيده و يا در مراحل پاياني اون آرزوست. او راهنمايي ذهني تمام مشكلات رو ميدونه و خوب هدايتت ميكنه. از نفس كشيدنهاي آرام و عميقش تقليد كن. از خودت كه تو سرت زندگي ميكنه پيروي كن. او جليقه ي نجات توست. آنتوني رابينز ميگه: ” وقتي به آنتوني رابينزي كه توي سرم بود و راهها رو ميدونست اعتماد كردم، ميلياردرم كرد. چون او منو دوست داره و بخلي با من نداره. پس روي تجسماتم خيلي كار كردم. بجاي تجسم بدن جنس مخالف كه مرا به سرگرداني بيشتر هدايت ميكرد، با همون شدت از قوه ي جنسي ام كمك گرفتم تا آرزوهاي ذهني ام را خيلي باز تصور كنم. به اين نكته توجه كردم كه وقتي با قدرت تمام يك تصوير در ذهنم تصور كنم مي توانم به شدت داراي شهوت شوم. پس مي توان از تصاوير ديگري براي داشتن اجساسهاي بهتر استفاده كنم. مثلا تجسم روشني از يك هويج توانست مرا از گوشت متنفر كند. تصوري از يك اتاق بسيار شيك و مردي باوقار و شاد در ان بنام انتوني رابينز توانست پسر فقيري را كه مستخدم يك اپارتمان بود را رئيس شركتهاي كنوني ام كند. من رازي بسيار قوي اي در قواي جنسي آموختم. قواي جنسي براي تعليم چگونگي آرزو كردن بما داده شده است.“

ما شكوهمندترين هدف طبيعتيم. نه يه موجود مثل درخت. تمام دنيا براي بوجود آمدن من و تو دست بدست هم دادند. پس زندگي من بسيار بسيار با شكوه است. همچنين زندگي هر انسان ديگري. حتا زندگي معلولان انساني. ما پيام آوران صلحيم روي اين كره ي كوچولو.



دوستدار صلح با خود.................محمد