۱۳۸۰ اسفند ۲۰, دوشنبه

براي بزرگ كردن كسي، ديگري را تحقير نكنيم. من خودم ساكت مي شوم تا در اين رابطه حافظ حرف بزند:



من ار چه عاشقم و رند و مست و نامه سياه ... هزار شُكر كه يارانِ شهر بي گنه اند



جــــــفا نه پيشه ي درويشي ست و راهروي ... بيار باده كه اين سالكان نه مردِ رهند



مبين حقيـــــــــر گدايانِ عشق را، كه اين قوم ... شهانِ بي كمر و خسروانه بي كُله اند





ضمن اين غرور آفريني بايد مواظب باشيم كه گوله غوله غرور را نخوريم. يعني بدانيم تنها كسي كه بايد در مقابلش به خاك بيفتيم كسيست كه با دست خودش ما رو ساخته. و با اعتماد به نفس از نشانه ها پيروي كنيم. بدانيم فقط با تسليم شدن به او مي شود آرام و شاد زيست كرد. در مقابله خدا گردنكشي نادانيه محضه چون او يارِ داناتر و دلسوزترِ ماست.



حافظ ادامه ميده:



مكن كه كوكبه ي دلبري (يك دلبر) شكسته شود ... چو بندگان بگريزند، چاكران بجهند



قــــــــــــدم منه به خرابات، جز به شرطِ ادب ... كه سالكانِ درَش، محـرمانِ پادشهند!