۱۳۸۱ فروردین ۲۸, چهارشنبه

تنديسهاي ماي Moai





حدود 2000 كيلومتر دورتر از سواحل كشور شيلي، به سمت غرب، در اقيانوس آرام جزيره اي بكر بنام ايستر Easter وجود دارد كه افراد محلي آنرا ”راپانوي“ Rapa Nui مي نامند و به ”ناف دنيا“ شهرت دارد. ”ايستر“ جزيره اي مثلثي شكل با خاكي از نوع سنگهاي آذرين (آتشفشاني) است. دور تا دور اين جزيره، پيكره هايي عظيم و باستاني از جنس سنگهاي آذرخش بنام ”ماي“ قرار دارند كه اين جزيره را به مكاني توريستي تبديل كرده است.

عده اي از دانشمندان، اين تنديسها را ساخته ي اينكاها Inca مي دانند، زيرا از لحاظ ساختار به دست ساخته هاي آنها بسيار شبيه اند. عده اي ديگر، آنها را بقاياي قاره ي گم شده ي آتلانيس Atlantis مي دانند و گروه سومي برچسب ماوراء زميني به آنها زده اند. آنچه مسلم است اينست كه از زمان ساخته شدن اين تنديسها بيش از 2000 سال مي گذرد و تقريبا همسن تخت جمشيد هستند.

احتمالا آنها نمادي از خدايان اساطيري اند كه توسط اهالي اين جزيره ي دور افتاده، براي ترساندن كشتي هاي دشمن و جلوگيري از حمله ي آنها، دور تا دور جزيره برپا شده اند.

نقشه ي جزيره ي ايستر



اما من فكر مي كنم، قصه بدينسان بوده:

اگر به چهره هاي اين تنديسها كه خوب نگاه كنيم، خنده اي بر لبانشان نمي بينيم.



جزيره ي راپانوي يا همان ايستر، از سمت غرب اين سياره، آخرين خشكي بحساب مي آيد، طوري كه از هر طرف هزاران كيلومتر با هر خشكي اي فاصله دارد. جزيره اي دورافتاده و بكر كه محل زندگي بعضي مهاجران بوده و اهالي اين جزيره رفت و آمدهاي زيادي را نمي ديدند. به محض ورود يك كشتي ناشناس، همه مطلع شده و به لاك دفاعي فرو مي رفتند. همچنين بدليل دور بودن از انسانهاي ديگر، هميشه از اينكه بهنگام خطر كسي بدادشان نمي رسد، وحشت داشتند. اين ”بي پناهي“ باعث بي انگيزگي مي شود. بنابراين همانگونه كه در چهره هاي تنديسها ديده مي شود، اهالي جزيره در قبايلي خالي از شور و نشاط زندگي مي كردند و با خرافات دست و پنجه نرم مي كردند.

تا اينكه روزي رئيس قبيله چاره اي مي انديشد. او دستور ساخت پيكره هاي بسيار عظيمي از صخره هاي آذرين جزيره را مي دهد، تا دور تا دور جزيره نصب شوند. مردم دست بكار مي شوند و سالها به كارِ ساختن خدايان سرگرم مي شوند. سرانجام خدايان ساخته شده و دور تا دور جزيره ي راپانوي بر سكوهايي رو به دريا نصب مي شوند. پس از نصب آخرين تنديس، رئيس قبيله رو به مردم مي كند و مي گويد:

”از اين به بعد، اين خدايان مراقب ما هستند و از ما در برابر هر خطري دفاع مي كنند.

پس به خانه هايتان برويد و به وجود خدايان دلخوش باشيد.

زمينهايتان را در آرامش كشت كنيد و براي برداشت بهتر از زمين، نزد خدايان نذر ببريد.

ما در پناه خدايانمان به شادي و پايكوبي مي پردازيم و با شادي و اطمينان خواهيم زيست

و اين سنت ما خواهد شد.“

مردم حضور خدايان را در نزديكيهاي خود باور كرده و به زندگي و فعاليتهاي روزانه ي خود پردازند و به اين طريق شور و نشاط و نعمتهاي ناشي از اين نشاطشان به آنها روي مي كند.



شكل بعضي از اين تنديسها ياد آورِ كلمه ي ”كوزه به سران“ فيلم ”پري“ ساخته ي داريوش مهرجويي است.



انسان در هنگام احساس تنهايي، اگر به قدرتي بزرگتر از خود، كه حامي اوست، فكر كند، دلگرم، فعال و عاشق مي شود. البته در اين راه ممكن است به اشتباه بيفتد و ساخته هاي دست خودش را بپرستد، اما هيچگاه از پرستش دست بردار نبوده و نخواهد بود. انسان موجودي پرستنده است و اين در طول تاريخ ثابت شده كه بدون تكيه بر قدرتي برتر از خود، هرگز روي آرامش و انگيزه را نديده و نخواهد ديد.

اما در قبايل ديگر اين سياره، هميشه جواناني هم بوده اند كه مانند ابراهيم بگويند: ”اي ستاره پرستان، من خدايي را كه غروب مي كند را دوست ندارم. من هم درست مانند شما خداپرستم. اما خداي من زنده و شنواست... يكيست ... مهربانست و همه جا حضور دارد و هر قدرتي از اوست“



وقتي ”اطمينان“ به قلبي وارد بشود، ”اميد“ طلوع مي كند و بشر دست به انجام ”كارهاي بزرگ“ مي زند.(*)



محمد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(*) ” اي روح مطمئن شده، رو بسوي خدايت كن، در حالي كه راضي هستي و از تو راضي اند، و به سرزمين پهناور بندگي وارد شو، تا به بهشت من (كه با اين رو برگرداندن بسوي خدايت بر تو آشكار مي شود) وارد شوي.“