۱۳۸۱ تیر ۶, پنجشنبه

محمد عزيز من، از جمع تيم شفا جدا شده است و مشغول طراحي يك سايت بزرگ براي فيزيك ايران است. اين سايت را مي توانيد در اين آدرس ببينيد. وقتي ديشب آدرس را تلفني ازش گرفتم و آنرا ديدم يك جمله در سرم پيچيد. ايران ثروتمند، فقط به ايراني با آن مغز پر از خلاقيتش نيازمند است!

به بهانه ي رفتن موقت محمد، تكه هايي را از دفتر يادداشت چهل برگي اش برايتان مي نويسم و اين كار را به مرور ادامه مي دهم تا دوري موقتي اش را احساس نكنيم.



”... صفحه ي اول - بهار 1375- اصفهان

تو هرگز نمي تواني بدون از دست دادن خويش، قلبت را كنار بگذاري. هنگامي كه احساست را ابراز نمي كني، عوضي گرفتن وظيفه و عشق امري اجتناب ناپذير است.

گام بعدي من اين خواهد بود كه درست همين جا كه هستم را خوب بشناسم. با زيباييها و زشتيهايش آشنا شوم و در صدد رفع عيبها بر آيم. اين چيزيست كه هميشه به فردا موكول شده است.

من اگر ادعا مي كنم كه عرضه دارم، نبايد مثل آب خوردن آزرده شوم. بايد خودم باشم و خوب را براي خودم پيدا كنم. بايد دست بردارم از اينكه فقط در مقابل مردم واكنش داشته باشم. بايد خودم كنش توليد كنم. خوشبختي من آن چيزيست كه نانوا و نجار را خوشبخت نمي كند. همانطور كه من خوشبختي آنها را نمي توانم بزيم.

واقعيت هميشه مي جوشد و جاري مي شود. هيچ وقت هم يكجا نمي ماند. اگر زماني به واقعيتي برخوردم كه مانده بود و ساكن بود، بايد يادآوري كنم كه اين دروغيست كه خود را به شكل واقعيت بزك كرده است.

پايان - محمد





ــــــــــــ سيد صالح