۱۳۸۱ دی ۱۰, سه‌شنبه

خاله جان، دعايت مي كنيم



”دليل اينكه نامه بشما مي دهم اينست كه احساس مي كنم در اين كشور غريب در خاور دور، دوستان همدل زيادي آنجا دارم. اينك كه خاله ي يكي از بهترين دوستانم دچار حمله ي قلبي شده و خانواده ي گرم و كوچك آنها اصلا حال خوبي ندارند. او در حال كـُماست و دكترها مي گويند هر كاري بتوانند مي كنند، اما اميد زيادي ندارند. مي دانيد اين حرف براي من و دوستم و خانواده اش خيلي سنگين است؟! وقتي مي بينم دوستم رنج مي كشد و من كاري برايش نمي توانم بكنم، حس بدي پيدا مي كنم.

خواهش مي كنم دعا كنيد. مي دانم اگر همه دست بدعا بردارند، و از شعفاً دل از خدا شفاي اين بيمار را بخواهند، اثر خواهد كرد.“

- فرستنده: R. Gh



اين نامه امروز به ايميلم رسيد. براي نوشتن بعد از اين نامه كم آوردم. بذار از مجيدي بگم كه دور اون ميدون مي دويد. (اينجا رو بخونيد). بذار از نرگس بگم (اين رو بخونيد) و نامه هاي مردم در همون آرشيو به او و شفا گرفتن ِنرگس چند ماه بعد (اين رو بخونيد). از نرگس مي خوام اگه اينجا رو مي خونه، خودش از شفاي معجزه آساي سرطانش برات بگه. بذار منم كمي چيز برات بنويسم. يكي از نوابغ پزشكي كه دو بار كانديد نوبل شد دكتر الكسيس كارله. دكتر كارل (كه يقينا استاد ِ استادان ِ اون دكتراييه كه الان تو بيمارستان خاله ي دوستتونن) در سالهاي پاياني تحقيقاتش كتابي نوشته كه گنجه به تمام معناس. بنام: ”نيايش“ كه دكتر علي شريعتي خودمون بفارسي ترجمش كرده. بذارين از اين كتاب چند تكه بنويسم:



” نيايش اگر در شرايط مناسبي انجام شود همواره نتيجه اي بدنبال خواهد داشت ... با وجوديكه مردم «متجدد» به نيايش به ديده ي يك عادت متروك نگاه مي كنند و آنرا رسمي خرافاتي و باقيمانده از دوران توحش مي پندارند، در حقيقت مي توان گفت امروز ما تقريبا از همه ي ثمرات نيايش محروم مانده ايم ... نيايش گاهي تأثيرات شگفت آوري دارد. بيماراني بوده اند كه تقريبا بطور آني از دردهايي چون سرطان، عفونت كليه، زخمهاي مزمن، سل ريوي و استخواني پريتونئال Peritoneal و ... شفا يافته اند. چگونگي اينگونه شفا يافتن ها تقريبا همواره يكسان است: يك درد بسيار شديد و بعد احساس شفا يافتن. در چند دقيقه و حداكثر چند ساعت آثار بيماري محو مي شود و جراحات و صدمات جسمي و آناتوميكي آن نيز التيام مي يابد. اين معجزه با چنان سرعتي سلامت را به بيمار باز مي گرداند كه حتا امروز جراحان و فيزيولوژيستها در طول تجربياتشان مشاهده نكرده اند. براي اينكه اين پديده ها بروز كند نيازي نيست كه خود بيمار نيايش كند، اطفال كوچكي كه هنوز قدرت حرف زدن نداشته اند و همچنين مردم بي عقيده نيز در سازمان پزشكي لورد Lourdes شفا يافته اند زيرا كسي در كنار آنها نيايش مي كرده است.“



دكتر الهي قمشه اي ميگه: ”دعا كن، زيرا دعاي تو به جايي ميرود كه زمان و مكان ندارد. به پيش از خلقت دنيا مي رود. به قبل از آن موقعي كه سرنوشتت را مي نوشتند. دعاي تو آن نوشت را تغيير مي دهد.“

- گستاخمان تو كردي، گفتي تو روز اول ... حاجت بخواه از ما، ما را ز درد خبر كن

(مولانا)



دوستان شفا خوان، بياييد با دعاهامون واسطه ي شفا يافتن يك انسان بشيم. هر شب، ساعت كه رفت روي 10، هر جا بوديم، سر ميز شام، پاي برنامه ي زير آسمون شهر تلويزيون، در حال بخواب رفتن، بيرون از خونه، مهموني يا در حال ظرف شستن، يادمون باشه بمدت يك دقيقه يا بيشتر تمام عشق، انرژي و دعاهاتون رو در يك بسته بسوي قلب همه ي بيماران رنجور دي بيمارستانها و همچنين خاله خانم اين دوستمون در كشوري غريب بفرستيم. اين كار رو هر شب تكرار كنيم. اين كار براي خودمون هم خاصيت داره. گاهي خالي شدن از يك حس، به تصفيه و ازدياد اون حس كمك ميكنه. دعا كردن مثل خون دادن مي مونه.

دوست ما، روح همه ي ما با تو، دوست تو و خاله ي مهربانش است.



لطفا اين آهنگ رو بشنو تا آرومتر بشي. بخدا اعتماد كن. او اشتباه نمي كنه. بهترين رو پيش مياره حتا اگه باب ميل نباشه.

.... محمد

۱۳۸۱ دی ۹, دوشنبه

در بخش ”شما بنويسيد“ نوشته شده:

تاريخ: Tuesday 07/02/2002 2:44:27am

نام: N - از تهران

بسيار عالي،... اما چرا همواره احساس مي كنم از وجود غم عميقي كه عميقا حس ميشود به شادي تصنعي پناه مي برم. من عمق شادي را درك مي كنم اما به همان ميزان غم نيز هست، جداً حس نمي كنيد؟

خوشحال مي شوم پاسخ اين حسم را بشنوم. منتظر جواب هستم. متشكرم.

---

تو مثنوي يه حكايت هست از يه مسابقه ي نقاشي بين روميان و چينيان. دو ديوار رو بروي هم از يك تالار رو بهشون ميدن كه با پرده از هم پوشيده شده. رومييان روي ديوار شروع به كشيدن فرشته و ديو ميشن. رنگها ... بازيها... . چينيان هم مشغول سابيدن ديوار ميشن. بازي سنباده و صيقل... . پادشاه كه دستور انداختن پرده هاي روي هر ديوار رو ميده از كار زيباي روميان بسيار لذت مي بره. اما در زيبايي كار چينيها كه زيبايي نقش روميها رو دوبرابر كرده، انگشت بدهن مي مونه... .

آينه اي،

عكس تو

رنگ كسيست



تو

ز همه رنگ

جدا بوده اي.



يه ليوان آب، قبل از اينكه بخوا شاد يا غمگين باشه، مي تونه تازه باشه. حداقل مي تونه مرداب نباشه.

(زهرا)

۱۳۸۱ دی ۸, یکشنبه

"Nothing  happens until something moves."
              ( A L B E R T     E I N S T E I N )



يك نكته: صدها جلد كتاب در زمينه ي معجزه وجود دارد كه بيشتر آنها متاسفانه خود معجزه نيستند. اما هفته ي پيش، بطور اتفاقي بخشهايي از يك كتاب عجيب را در اين رابطه خواندم كه شوقم را براي مطالعه ي همه ي آن افزود. با كمي تلاش، نسخه ي الكترونيكي اين كتاب بدستم رسيد. بخشهايي از فصل اولش را كه خواندم جملات بدرد بخوري در آن يافتم.

اين كتاب صفحات زيادي دارد و بنظر مي رسد براي خواندنش، بهتر است از يك «حلقه هاي مطالعه» استفاده شود. هم صرفه جويي در وقت مي شود و هم بازدهي بيشتر بدست مي آيد. اگر كسي دوست دارد در خواندن اين كتاب و توضيح آن به ديگري همكاري كند و نيز صبر بسيار دارد، لطفا با من تماس بگيرد.

- محمد

۱۳۸۱ دی ۴, چهارشنبه

دزدي در طبقه ي بالا



شكسپير:

”عجبا از مردمي كه دزدي را با دست خود به طبقه ي بالا مي فرستند (يعني با دست خود الكل مي خورند) و بعد به آن دزد نشاني مي دهند كه ما يك گوهر گرانبهايي (بنام عقل) در طبقه ي دوم داريم. آنرا بردار و ببر!“



آنتوني رابينز:

”از روزي كه به چشم خودم در كنار خيابان شاهد صحنه هاي دردناكي از زجر معتادان به الكل و مواد مخدر ديدم، حالم از هر چه مواد الكل دار و معتاد كننده است بهم مي خورد. بعضيها مي گويند آبجو كه مشكلي ندارد. من حتا نوشابه ي غيرالكلي هم نمي خورم چه برسد به آن. بهترين نوشيدني من در تمام ايام حياتم آب هويج و ديگر آب ميوه هاست. نوشيدن و مصرف اين چيزها بنظرم ديوانگيست.

بجاي اينكه بدنبال چيزي براي ريختن توي شكم باشيم، بدن را با مواد سالم تغذيه كنيد. ايرانيها ضرب المثل بسيار مفيدي در اين رابطه دارند. ”عقل سالم در بدن سالم!“ بعقيده ي من زماني الكل به زندگي پا مي گذارد كه عشق كمرنگ شده باشد.“ (زندگينامه ي آنتوني رابينز - مايكل بولداك)



انشتين:

”الكل نمي خورم زيرا اعتقادي به مفيد بودن آن ندارم. اما خدا را هميشه شكر مي كنم زيرا اعتقاد به مفيد بودن اينكار دارم.“



ديپاك چوپرا:

”موادي كه عقل را از كار مي اندازند، شركايي براي عقل مي هستند. من هيچوقت زندگيم را بدست ماده اي نادان نمي دهم.“



حافظ:

اي كه دايم به خويش مغروري ... گر تو را عشق نيست، معذوري

مستي عشق نيست در سر تو ... رو كه تو مست آب انگوري



ساموئل اسمايلز:

آلوده شدن و ترك كردن آلودگي بسيار وقت گير است. پس بر هر دانش آموزي واجب مي دانم كه از تمام مواد مست كننده و خمار كننده دوري كند. در هر سني كه توانستند با جوان مهربان ازدواج كنند و بقيه ي عمر را در لذت بردن از كتابهاي مفيد بگذرانند. اين روش زندگي تمام بزرگان شرق و غرب بوده است و خواهد بود. ما روشنفكراني داريم كه همه چيز من جمله مضرات مسكرات را زير سؤال مي برند. وقتي به زندگي بزرگان نگاه مي كنم مي بينم به نظر مي آيد اين مسائل براي بزرگان حل شده بوده و غالب آنها بشدت از اين مواد دوري كرده اند. بر من مسلم گشته كه مواد معتاد كننده بسياري از بهترين اوقات را مي توانند بدزدند و براي تركشان نيز زمان زيادي از انسان مي دزدند. بقول ويكتور هوگو: «كسي كه اولين جام شراب را بخورد، راحت تر از كسي كه دومي را هم خورده، مي تواند اين حماقت را ترك كند.» (اعتماد به نفس)



فتوا علما در مورد مواد مخدر و الكل:

”استعمال موادمخدر و كليه مقدمات آن از قبيل : كشت ، توليد ، وارد كردن ، صادر كردن ، نگهداري ، حمل ، اختفا ، توزيع ، خريد و فروش ، داير كردن محل براي استعمال ، تشويق افراد به استعمال و همچنين پيشگيري و بازداشتن اشخاص از استعمال ، توليد آلات وادوات استعمال ، مخفي كردن افرادي كه مرتكب اعمال فوق شده اند و از بين بردن آثار ارتكاب اگر به قصد اعتياد مردم باشد يا نتيجه اش آن باشد حرام است .“



مولانا:

آن باده .. بجز يكدم .. دلرا نكند بي غم

هرگز نكشد غم را، هرگز نكشد كين را

خمهاست از آن باده .. خمهاست از اين باده

تا نشكني آن خم را .. هرگز نچشي اين را



... صالح

۱۳۸۱ دی ۳, سه‌شنبه

اما كسي كه دعا مي كنه رو دست كم نگيرين.

۱۳۸۱ دی ۱, یکشنبه

آيا الفبا را مي شناسيد؟





آ يعني .. آرزو

ا يعني .. ايمان به تحقق پذير بودن آرزوها

ب يعني .. بنام خدا قدم در راه نهادن

پ يعني .. پذيرفتن قدرتي كه مدام از سوي خدا مي رسد

ت يعني .. تلف نكردن قدرت رسيده از سوي خدا در راهي اشتباه

ث يعني .. ثمرپذير بودن تمام رحمتهاي خدا

ج يعني .. جسارت در تصميم گرفتن

چ يعني .. چنگ زدن به ياد خدا هنگام درك نشدن از جانب مردم

ح يعني .. حذف نقاط ضعف فكري و بدني با قدرتي كه خدا مي فرستد

خ يعني .. خدمت به مردم معمولي براي ديدن خدا در چهره ي راضي آنها

د يعني .. دوست داشتن مردم، حيوانات و گياهان

ذ يعني .. ذكاوت در تشخيص راه درست

ر يعني .. رها كردن احساسات عاشقانه در محيط خانه

ز يعني .. زمزمه هاي عاشقانه زير لب با خود

ژ يعني .. ژرف انديشي و مديتيشن

س يعني .. سكوت در سر

ش يعني .. شكر كردن خدا به خاطر داشته ها

ص يعني .. صداقت

ض يعني .. ضيافت هر روزه در منزل با گل

ط يعني .. طفره رفتن از امروز فردا كردن

ظ يعني .. ظهور صبر هنگام توافق نداشتن با كسي

ع يعني .. عطوفت با نااميدان، غصه داران و ناآگاهان

غ يعني .. غيبت نكردن

ف يعني .. فتح قله هاي آرامش درون به تنهايي

ق يعني .. قهر كردن با خشم

ك يعني .. كرم و بخشندگي بدون شرط و شروط

گ يعني .. گوشمالي خود هنگام برگشت به عادات بد قديم

ل يعني .. لايق دانستن خود براي دوستي با خداي مهربان

م يعني .. متكي شدن فقط بر قدرت بي نهايت زياد خدا

ن يعني .. نيايش با خداي گلها و آتشفشانها

و يعني .. ورزيده كردن بدن براي آرام كردن نگرانيها

ه يعني .. هديه دادن به مردم و لذت بردن از چهره ي شاد آنها

ي يعني .. ياري رساندن به كسانيكه مثل ما به آرامش نرسيده اند



”وقتي ذهن انسان با ذهن طبيعت يكي شود، انسان مانند طبيعت پر از تازگي و خلاقيت ميشود.“ گوته



- محمد

۱۳۸۱ آذر ۲۸, پنجشنبه

يكسال



پارسال، روز 15 دسامبر (25 آذر 80) وقتي اولين پيام در شفا نوشته شد، نامه هاي زيادي ما را تشويق كرد. در اين راه به نرگس برخورديم. دختري 18 ساله، رنجور از سرطان مغز استخوان و ساكن اصفهان. مطلب اي ميل او عينا در شفا نوشته شد.



در پي آن دعاهاي بسياري از سوي خوانندگان براي نرگس جاري شد كه همگي در بايگاني وجود دارد. كسانيكه به نحوي خود را به سرنوشت نرگس وصل كردند. همه ي ما هر شب رأس ساعت 11 شب دست بدعا برداشتيم.. سيل نامه ها هر روز بيشتر شد.. تك تك نامه ها در شفا بازنويسي نيز و عينا به اي ميل نرگس بازفرست شد..



نرگس ماهها ما را از خود بيخبر گذاشت و همه دلواپس.. 7 ماه بعد در اي ميل شفا نامه ي ديگري از نرگس رسيد. نرگس پس از هفت ماه مبارزه شفا يافته بود. اين خبر به اطلاع همه رسيد. سيل نامه ها و كارت تبريكها بسوي او روان شد. خانواده ي نرگس با يكي از بچه هاي تيم شفا تماس گرفتند. تلفن بدست نرگس رسيد و فقط صداي ظريفي لبريز از گريه و شكر خدا..

پدر نرگس گفت: ”روزهاي پر درد ميگذشتند و نرگس روز بروز لاغرتر و زردتر مي شد. شيمي درمانيهاي هفتگي و نوميدي. تا اينكه دسترسي به اينترنت رو براي نرگس فراهم كرديم، مي خواستيم هم او سرگرم بشه و به مرگ فكر نكنه، هم بتونه با خواهرش تو آمريكا راحت تر گفتگو بكنه و از تنهايي در بياد... تا اينكه كم كم مامانش متوجه تغييراتي در روحيه ي شكننده ي نرگس شد. وقتي موضوع را پيگيري كرديم متوجه شديم كه او از طريق چند سايت ايراني داره كلمات اميدوار كننده مي خونه.. بعد كتاب دستهاي شفابخش رو براش خريديم و اين ماجرا مدام قوت گرفت. هر هفته پنجشنبه شبها سخنرانيهاي دكتر الهي قمشه اي رو ضبط مي كرد و خلاصه جرياني از شادي در خونه ي ما راه افتاده بود كه زندگي خودم و رو هم تحت تأثير قرار مي داد. احساس مي كرديم خدا با قدرت بسيار زيادي به منزل بي نور ما وارد شده. اين خدا در دل ما بود. همان خدايي كه فكر مي كرديم در آسمانهاست و دوره... بقول نرگس: ”توي خونه مون بوي خدا براي اولين بار پيچيد“..

تا اينكه كم كم زمان شيمي از هفته اي يكبار به دو هفته يكبار تغيير كرد و امروز هيچ اثري از سلولهاي سرطاني در بدنش نيست.“



نرگس امروز بعنوان سمبلي از اميد زنده است و خوشبختانه جزو نويسندگان شفاست و هر از چندگاهي از تازه ترين ايمانش براي ما مي نويسد.

شما هم مي توانيد براي ما بنويسيد.



تيم شفا

۱۳۸۱ آذر ۲۶, سه‌شنبه

نامه اي به مادرم



احتمالا قبل از اينكه ناخن فرشته به سيم زرد تار بخوره، من اولين كلمه رو مي نويسم.

الان نشستم روي يه قالي قرمز. هموني كه تو مشهد، تو اتاق خودم افتاده بود.

تو هم حتما الان نشستي مقابل سبزيهاي پاك شدت. تلويزيون هم داره تو اون اتاق غوغا مي كنه.



مامان،

اينجا بايد به دنيا به زبان انگليسي نگاه كنم. اما غريب نيستم. كنار زلال آب، هر جا كه باشه، من آشناي درخت و آئينه ام.

الان حسي بين انگشتهام داره موج ميزنه. حسي كه با نواي تار فرشته به اوج ميرسه.



مامان، وقتي صالح ميره دانشگاه، من تنها نيستم. ميرم كنار درختاي پارك. و از اونجا مي بينم مردم از كنار زندگي با سرعت رد ميشن، تا شايد ردي از زندگي رو اونور قرارها پيدا كنن.

به دنبال عشق مي دوند. اما مامان تو خوب ميدوني كه عشق مركب است نه مقصد.

اما راستي، مركب به انگليسي چي ميشه؟



مامان، مريم بين فرمولها گم شده. صالح هم بين مقالات آبي نمي تونه خودش رو پيدا كنه. فرشته هم بين نغمه هاي تار. من هم در فاصله ي بين آب و ائينه گم شدم. لابلاي درختهاي منظم. نمي دونم، شايد تو هم لابلاي سبزيهاي پاك شدت گم شدي.



حالا ديگه داره زخمه هاي تار فرشته من رو بسمت حسي عميق هدايت مي كنه. درست روي گل قالي يه استكان آب كنار دستمه. فرشته ازم آب خواست. پا شدم استكان بلور رو بهش دادم. آب رو نگاه كرد و گفت: ”استكاني كه توي خودش، دستكم يه جرعه از خالص آب رو پيدا كنه، دلمشغول ليوان بلور نميشه.“



مامان، اطراف من ديواره. ديوارهاي رنگي سينه سپر مي كنن تا قدرتشون رو به رخم بكشن. اما مامان، خودتم خوب ميدوني من هيچ ديواري رو به رسميت نمي شمرم.

ديشب با فرشته، گام معلق لك لكها رو دوباره ديديم. امروز كه رفتم بيرون همش به عبور آدمها فكر مي كردم. به اين دنياي آدم، آدم، آدم، آدم.

مامان، اينجا داره سال نو ميشه و ادما مهربون شدن. همه شادن. آدمها حركت مي كنن. حرف مي زنن. عاشق ميشن. اما تنها چيزي كه با خودشون به خونه هاي جديد مي برن فرشهاست. با مورچه هاي توش.



ديشب صالح كه اومد خونه گفت كه محمد بهش اي ميل زده و گفته همروحش تركش كرده. ناراحته. زخميش كرده. براش تب و لرز مي كنه و مريض شده. و اينكه يوهو خودش رو تو اينه ي قدي تنها ديده.

همون موقع داشتم دفترم رو كه از بالاي جاظرفي با يه تيكه طناب آويزونش كرده بودم تا موقع ظرف شستن باهاش باشم مي خوندم:



”خوش تراش خراش نيندازد“.



راستي، هفته ي پيش رفتم گالري موناليزا. نمايشگاه تابلوهاي خانم بلاتي.

در تمام طول گردشم لابلاي رنگ روغنها، به بوم هاي سفيد سپيده توي خونشون تو كرج فكر مي كردم. به اينكه وقتي پشتشون مي شينه چقدر آروم ميشه و مي تونه صداي بال پروانه ها رو بشنوه.



دخترت. زهرا.

۱۳۸۱ آذر ۲۱, پنجشنبه

رعد و برق



امروز با صداي رعد و برق از خواب پريدم..

عظمتت منو به وحشت انداخت.

به آني تونستي منو از گرماي رختخواب بيرون بكشي..

چقدر ترسيدم ... فكر كردم همه چي برام تموم شد.

احساسم گم شده بود... نگران بودم... تا اينكه فرشته ي زيباي زندگيم، مادر جان، گفت براي اطمينان قلبت نماز آيات بخون... يك راه !! آه خدايا شكرت...

”ايمان در دل مؤمنى همراه نمى‏شود ... مگر آن ‏كه خداى بزرگ، به او «اميد» هديه كند و از بيم، «ايمنى»اش دهد. (پيامبر اكرم)“



بدنم رو با آب شستم. دهانم رو تميز كردم و به لباسم عطر زدم. ايستادم كنارت.

”خطاكاري كه به رحمت خدا اميد دارد، به خدا نزديك‏تر است از عبادت كننده نااميد.(پيامبر اكرم)“



بنام خداوندي كه قبل از اينكه با قدرت فراوانش پز بده، بخشنده ي مهربانه. خدايي كه برترين صفت خودش رو بخشش و مهرباني ميدونه. روي خودش نوشته: بخشنده و مهربان...

شكرگزار آن خدايي هستم كه جهانها را زير بال و پر خود پرورد و به چم و خم همه چيز آشناست... او كه قبل از هر چيز مهربان و بخشنده است... گدا نيست... عقده اي نيست... خوبيهاش براي اينكه بگن چه خوبه نيست... خوبيهاش رو مستقيما انجام نمي ده. واسطه مي فرسته و پشت قيافه هاي گوناگون آدمها مخفي ميشه. طوري كه اگه يه ذره غافل باشي فكر مي كني كه اين خوبي رو اون آدم انجام داده و لاغير ... پس خوبي كردن رو براي تعريف شنيدن انجام نمي ده.



در همان حال كه مهربونه، تنها تنها جدا كننده ي بين خوبي و بديه. اين جدايي رو با اقتدار تمام انجام ميده..



خدايا، فقط تو را برتر از خود مي دانم و تو را مي پرستم و تنها از تو طلب رحمت دارم...

به دو چشمه اعتقاد ندارم. سياهي و سپيدي از دو چشمه ي متفاوت نيستند. مسأله بودن و نبودنه.. بودن نور و نبودن نور همه ي قصه ي نور و ظلمت است...



و تو از جنس بودني و هرچه غير از تو، نيست...



خدايا مرا به راه درست هدايت كن. مي داني كدام راه؟ راه كساني كه به آنها نعمت فت و فراوان مادي و روحاني مي دهي. نه راه كسانيكه بي تو تنها مي مونن و بهمين خاطر هميشه عصباني و مضطربن. راه گمراهان كه راه نيست. راه كسانيكه چارتا همبرگر خوردن رو هدف زندگي مي دونن كه راه نيست.

بودن يكيست. نيازي به من هم ندارد. بودن، بي من هم هست. نه مي زايد تا خود را تكثير كند و نه زاييده شده. و با هيچكس هم تعارف و رو در وايسي نداره...



تهمتن سوي آسمان كرد روي ... چنين گفت كه اي داور ِ راستگوي

هر آنكس كه از داد ِ تو يك خداي

بپيچد، نيارد خـِرد را بجاي

(شاهنامه، فردوسي)

كه همان حديث پيامبر است كه :

”خـِرد آنست كه آدمي را به فرمانبرداري از خداي رهنمون شود. (العقل، ما عبد به رحمان)“

و دكتر وين داير در باب يگانگي اش مي گويد:

”انرژيها به دو دسته ي خوب و بد، درست و اشتباه، مقدس و نامقدس تقسيم نمي شود. اين فقط نتيجه گيري و قضاوت انسانهاست.

انرژي فقط به دو «اندازه» تقسيم مي شود: «كم» و «زياد». تند و كند.

انرژيهاي بالاتر و سريعتر به خدا نزديكتريد. انرژيهاي كندتر و ضعيفتر وقتي رو در روي انرژي بالاتر و سريعتر قرار مي گيرند نمي توانند جان سالم بدر ببرند...“



- محمد

۱۳۸۱ آذر ۱۹, سه‌شنبه

مرا يك دوست نماي بود

دعوي مريدي مي كرد. مي آمد و مي گفت:

”مرا يك جانست همروح با تو. آن در قالب توست!“

من به امتحان، روزي گفتم:

- ترا مالي هست؟

گفت:

- مقداري.

گفتم:

- برايم خرجي بكن، خرجي كلان!



خشك شد بر جاي!

و ديگر وي را نديدم مگر به نقادي و عذر آوري!



(سخنان شمس - 345)

------------



كيه كه آخر ديوونگيه، واسه چشات؟!

كيه جز من، كه مي ميره، واسه لحن خنده هات؟!



كي برات قصه ميگه..

شبا كه خوابت نميره؟!



كيه پا به پات مياد..

وقتي كه بارون مي گيره؟!



كيه وقتي تشنته..

تو ابرا بلوا ميكنه؟!



اگه يك جرعه بخواي..

كوير رو دريا ميكنه؟!



يه شب موي تو رو..

به صدتا مهتاب نميده



خودش ميسوزه..

ولي تن به سايه و آب نمي ده..



اون منم..



كه عاشقونه..

شعر چشماتو مي گفتم،

هنوزم خيس ميشه چشام،

وقتي ياد تو مي افتم..



هنوزم مياي تو خوابم..

تو شباي پر ستاره،

هنوزم ميگم خدايا..



كاشكي برگرده دوباره ....

...

۱۳۸۱ آذر ۱۳, چهارشنبه

شادي از ديد بزرگان






ما را از خدا ترسانده‏اند.

اما وقتى هم مى‏فهميم كه مى‏شود با خدا رابطه ي محبّت آميز برقرار كرد،

فكر مى‏كنيم كه ديگر دير شده است، و تازه آداب آن را هم بلد نيستيم!

در حالى كه خود خدا آيين مهرورزى را به پيامبر وحى فرمود، (نه آنكه پيامبر آنرا از پيش بلد باشد).

پيامبر با گفتار و رفتارش نمونه عملىِ دوستى خدا و بنده است. ما هم لياقت محبت ديدن از خدا را داريم. حتا لياقت بالاترين دوستيها را با خدا داريم.

على‏شريعتى. (ياد و يادآوران)





شادي واقعي رمزي دارد كه من آنرا به شما مي گويم.

شادي واقعي از جنس حركت است. از جنس عشق است. اما نسخه ي تقلبي شادي فقط شما را داغ مي كند.

آنتوني رابينز



چو شادى بكاهد، بكاهد روان

خِرد گردد اندر ميان، ناتوان

فردوسى





جهان، غم نيرزد؛ به شادى گراى

نه از بهر غم كرده اند اين سراى



جهان از پى شادى و دلخوشى است

نه از بهر بيداد و محنت كِشى است



دلى را كه سرمايه زندگى است

به تلخى سپردن، نه فرخندگى است

نظامى







امام رضا (ع):

كوشش كنيد اوقات شما چهار زمان باشد:

وقتى براى تمركز و خلوت با خدا،

زمانى براى پول در آوردن،

ساعتى براى معاشرت با دوستان مورد اعتماد و كسانى كه شما را به عيب هايتان واقف مى سازند اما در باطن به شما خلوص و صفا دارند، و وقتى را هم به تفريح و خنده ي خود اختصاص دهيد و از شادى ساعتهاى تفريح، نيروى لازم براى عمل به وظايف ديگر را تأمين كنيد.

بحارالأنوار، ج 75، ص 321.





امروز جديدترين علم روان پزشكى، همان چيزهايى را تعليم مى دهد كه پيامبران به مردم مى آموختند؛

روانپزشكان عالم دريافته اند كه داشتن يك ايمان محكم، نگرانى تشويش، هيجان و ترس را برطرف مى سازد.

ديل كارنگى . آيين زندگى، ص 37.







من هم مانند شما بشرى هستم كه شوخى و مزاح مى كنم.

پيامبر اكرم

كنز العمّال، ج 3، ص 648.





اگر خنده روي اين سياره نبود، من سالها پيش مرده بودم.

آلبرت انشتين



مؤمن، شوخ طبع و خوش مشرب است، و منافق، گرفته و خشم آلود.

امام صادق (ع). سنن النبى، ص 60.



۱۳۸۱ آذر ۱۰, یکشنبه




دو چيز محال عقل است، خوردن بيش از رزق مقسوم و مردن پيش از وقت معلوم. (سعدي)