۱۳۸۱ آذر ۲۸, پنجشنبه

يكسال



پارسال، روز 15 دسامبر (25 آذر 80) وقتي اولين پيام در شفا نوشته شد، نامه هاي زيادي ما را تشويق كرد. در اين راه به نرگس برخورديم. دختري 18 ساله، رنجور از سرطان مغز استخوان و ساكن اصفهان. مطلب اي ميل او عينا در شفا نوشته شد.



در پي آن دعاهاي بسياري از سوي خوانندگان براي نرگس جاري شد كه همگي در بايگاني وجود دارد. كسانيكه به نحوي خود را به سرنوشت نرگس وصل كردند. همه ي ما هر شب رأس ساعت 11 شب دست بدعا برداشتيم.. سيل نامه ها هر روز بيشتر شد.. تك تك نامه ها در شفا بازنويسي نيز و عينا به اي ميل نرگس بازفرست شد..



نرگس ماهها ما را از خود بيخبر گذاشت و همه دلواپس.. 7 ماه بعد در اي ميل شفا نامه ي ديگري از نرگس رسيد. نرگس پس از هفت ماه مبارزه شفا يافته بود. اين خبر به اطلاع همه رسيد. سيل نامه ها و كارت تبريكها بسوي او روان شد. خانواده ي نرگس با يكي از بچه هاي تيم شفا تماس گرفتند. تلفن بدست نرگس رسيد و فقط صداي ظريفي لبريز از گريه و شكر خدا..

پدر نرگس گفت: ”روزهاي پر درد ميگذشتند و نرگس روز بروز لاغرتر و زردتر مي شد. شيمي درمانيهاي هفتگي و نوميدي. تا اينكه دسترسي به اينترنت رو براي نرگس فراهم كرديم، مي خواستيم هم او سرگرم بشه و به مرگ فكر نكنه، هم بتونه با خواهرش تو آمريكا راحت تر گفتگو بكنه و از تنهايي در بياد... تا اينكه كم كم مامانش متوجه تغييراتي در روحيه ي شكننده ي نرگس شد. وقتي موضوع را پيگيري كرديم متوجه شديم كه او از طريق چند سايت ايراني داره كلمات اميدوار كننده مي خونه.. بعد كتاب دستهاي شفابخش رو براش خريديم و اين ماجرا مدام قوت گرفت. هر هفته پنجشنبه شبها سخنرانيهاي دكتر الهي قمشه اي رو ضبط مي كرد و خلاصه جرياني از شادي در خونه ي ما راه افتاده بود كه زندگي خودم و رو هم تحت تأثير قرار مي داد. احساس مي كرديم خدا با قدرت بسيار زيادي به منزل بي نور ما وارد شده. اين خدا در دل ما بود. همان خدايي كه فكر مي كرديم در آسمانهاست و دوره... بقول نرگس: ”توي خونه مون بوي خدا براي اولين بار پيچيد“..

تا اينكه كم كم زمان شيمي از هفته اي يكبار به دو هفته يكبار تغيير كرد و امروز هيچ اثري از سلولهاي سرطاني در بدنش نيست.“



نرگس امروز بعنوان سمبلي از اميد زنده است و خوشبختانه جزو نويسندگان شفاست و هر از چندگاهي از تازه ترين ايمانش براي ما مي نويسد.

شما هم مي توانيد براي ما بنويسيد.



تيم شفا