۱۳۸۱ آذر ۱۹, سه‌شنبه

مرا يك دوست نماي بود

دعوي مريدي مي كرد. مي آمد و مي گفت:

”مرا يك جانست همروح با تو. آن در قالب توست!“

من به امتحان، روزي گفتم:

- ترا مالي هست؟

گفت:

- مقداري.

گفتم:

- برايم خرجي بكن، خرجي كلان!



خشك شد بر جاي!

و ديگر وي را نديدم مگر به نقادي و عذر آوري!



(سخنان شمس - 345)

------------



كيه كه آخر ديوونگيه، واسه چشات؟!

كيه جز من، كه مي ميره، واسه لحن خنده هات؟!



كي برات قصه ميگه..

شبا كه خوابت نميره؟!



كيه پا به پات مياد..

وقتي كه بارون مي گيره؟!



كيه وقتي تشنته..

تو ابرا بلوا ميكنه؟!



اگه يك جرعه بخواي..

كوير رو دريا ميكنه؟!



يه شب موي تو رو..

به صدتا مهتاب نميده



خودش ميسوزه..

ولي تن به سايه و آب نمي ده..



اون منم..



كه عاشقونه..

شعر چشماتو مي گفتم،

هنوزم خيس ميشه چشام،

وقتي ياد تو مي افتم..



هنوزم مياي تو خوابم..

تو شباي پر ستاره،

هنوزم ميگم خدايا..



كاشكي برگرده دوباره ....

...