برف كوچولو
(قسمت دوم: بازگشت به ابرها)
آن قطره اي كه حالا توي جزء جزء سيب پخش شده بود ...
با بوي خوبي كه از سيب بلند مي شد بخار شد و يكراست به طرف
آرزوش رفت.رفت به سمت آسمون تا دوباره برف بشه و به روي زمين بباره.
قطره كوچولو شاد شاد بود چون چيزهاي خيلي خوبي ياد گرفته بود...
فهميده بود كه اگراز اول سيب ميشد ، شايد ديگه هيچ دعايي نداشت...
فهميده بود كه خداوند سخاوتمنده و بهش خيلي بيشتر از انكه خواسته بود داده،
خواسته بود كه سيب بشه و يه سيب استثنايي شده بود، نه فقط يه سيب معمولي...
درسته كه رنج كشيده بود، اما احساس برف بودن، گلابي شدن، فضانوردي،
سيب شدن و حالا دوباره برف شدن رو تجربه كرده بود.
اون كوچولو تصميم بزرگي گرفت...
آرزو كرد اين پيام رو به همه برسونه،تا درخت گلابي اميدش رو دوباره به دست بياره
و گلابيها و همه ميوه ها بفهمن كه مي تونن خيلي مفيد تر باشن...
فقط كافيه كه بخوان.
فقط كافيه كه از پنجره ي آرزوي خودشون و اميدواران روزگار به دنيا نگاه كنن،
ــــــــ
فرستاده شده توسط: مهدي مؤذن
(اگر بخواهيد جريان دوباره برف شدن و باريدن برف كوچولو رو بگيد، ميتونين اونو براي من بفرستيد - محمد)
(در همين رابطه قصه ي قورباغه ي كر را بخوانيد)
ــــــــــــــ
«چگونه به شكافي لبريز از آرامش در ذهن نفوذ كنيم.»
اولين گام تمرين با دعاست. دعاهاي پرمحتوايي مثل دعاي سحر يا دعاي كميل و دعاهاي زرتشت. نفوذ در شكاف (فلش - 300 كيلو- محتواي فيلم خلاصه اي از آخرين كتاب دكتر داير است.)
0 نظر:
ارسال یک نظر