۱۳۸۲ خرداد ۲, جمعه

«صداي پاي تو»



صداي گامهايي خسته و پر اميد بر دل ِ باد مهمان است.



آيا عاشقيست به سوي جاده هاي بيكران كه اينچنين از ميان ِ كوچه ي خسته مي گذرد.



صدايي در باد غوغا مي كند.

آسمان و زمين شتابان در جستجوي صدا تا كيست عاشقي ديگر كه اينگونه به سوي ابديت گام برميدارد و خواب مرگبار ِ دشت را با صداي عظيم قدمهايش در هم مي شكند.

او كه مي رود تا جاودان گردد.

تا بهشت را به زمين آورد و عشق را چون گرده ي گل در هوا افشاند.



مهزاد



(اين متن بسيار قشنگ را ايشان در بخش مهمانخانه ي شفا نوشته بودند كه بدليل زيبايي ِ ساختار و نگاه اميدوارانه اش به زندگي آنرا به صفحه ي اول شفا انتقال داديم- صالح)