«صداي پاي تو»
صداي گامهايي خسته و پر اميد بر دل ِ باد مهمان است.
آيا عاشقيست به سوي جاده هاي بيكران كه اينچنين از ميان ِ كوچه ي خسته مي گذرد.
صدايي در باد غوغا مي كند.
آسمان و زمين شتابان در جستجوي صدا تا كيست عاشقي ديگر كه اينگونه به سوي ابديت گام برميدارد و خواب مرگبار ِ دشت را با صداي عظيم قدمهايش در هم مي شكند.
او كه مي رود تا جاودان گردد.
تا بهشت را به زمين آورد و عشق را چون گرده ي گل در هوا افشاند.
مهزاد
(اين متن بسيار قشنگ را ايشان در بخش مهمانخانه ي شفا نوشته بودند كه بدليل زيبايي ِ ساختار و نگاه اميدوارانه اش به زندگي آنرا به صفحه ي اول شفا انتقال داديم- صالح)
0 نظر:
ارسال یک نظر