۱۳۸۲ خرداد ۱۲, دوشنبه

كيمياي هدف



هدف کلمه ايست كه براحتي آلوده مي شود. يادم مي آيد دكتر وين داير در يكي از كتابهايش * نوشت: ”يك بار شاهد ِ گريه ي پزشك پيري بودم كه اصليت ِ كشميري** داشت.“



اين پزشك خانه اش در كشمير را در ايام جواني رها كرده و به غرب مي آيد تا طب بخواند. پس از اتمام ِ تحصيلات تمام ميانسالي را براي رسيدن به مقام هاي بالاتر مصرف كرده و در پيري با وجوديكه به همه چيز رسيده ولي با چشماني لبريز از اشك لب به شكايت مي گشايد و مي گويد: ”من از زندگيم هيچ نفهميدم.“



دكتر داير مي نويسد: ”چند روز بعد از ملاقات با دكتر ِ پير، هنگام ِ ورزش در پارك، جواني ديدم كه تند و تند كتابي ورق مي زد و از هر صفحه دو سه خط يادداشت برميداشت. از او پرسيدم كه چطور مي تواند كتاب را اينگونه بفهمد. پاسخ داد: «مي خواهم امتحانش را بگذرانم. قصد ِ فهميدن ندارم.» ... كمي فكر كردم. تشابه ِ عميقي بين ِ اين طرز ِ مطالعه و آن طرز ِ زندگي كردن يافتم. پزشك ِ كشميري تمام ورقهاي زندگيش را براي قبول شدن در امتحان ها گذرانده بود. فكرش اين بوده كه زندگي يك مسابقه است كه اگر گاز ندهي جا مي ماني.“



براي يافتن معني ِ كلمات، بهترين كاري كه يك ايراني مي تواند انجام دهد، مراجعه به واژه نامه ي دهخداست. برخلاف ِ انتظارم، اولين معني ِ هدف در دهخدا: ”جهت و نشانه“ است نه امتحان. هدف داشتن يعني «جهت داشتن»، نه جان كندن براي كسب ِ چيزي.



اين تصويري از كلمه ي «جهت»:



روي فرشي 2000 تا قطب نما مي گذاريم. عقربه ي هر قطب نما به جهتي متفاوت با ديگري ايستاده. بي نظمي مشهود است. سپس آهنرباي قدرتمندي بيرون از فرش مي گذاريم. بلافاصله همه ي عقربه ها به سمت ِ آهنربا مي چرخند. فورا «فرشته ي نظم» در عقربه ها ظاهر مي شود. فرض كنيد حالا كه عقربه ها منظم شده اند، به آنها جايزه بدهند. اين جايزه چه تأثيري در جهت ِ قطب نماها دارد؟ يقينا قطب نماها براي جايزه گرفتن همسو نشده اند. آنها به سويي «عشق» ورزيده اند و اين عشق خودبخود همه ي كارها را مي كند.



هر كدام از افكار ِ ما هم مثل ِ يك قطب نماست. مي توان همه ي افكار را با فرشته ي عشق همسو كرد. مي توان پريشان ماند. انسانهاي دانا هميشه در طلب ِ گوهر ِ گوياي عشق بودند. جايزه، نظم، شهرت، پول و ... همه از بغل ِ عشق خودبخود زاييده مي شوند.



در طلب ِ «گوهر ِ گوياي ِ عشق»

موج زند مــــــوج، چو دريا، دلم

(مولانا)



فرض كنيد 2000 تا قطب نما روي فرشي ديگر باشد. حال بياييد با دست، دانه دانه ي عقربه ها را به سمت ِ خاصي بگردانيد طوريكه نهايتا ِ همه يك جهت ِ مشترك را نشان دهند. گويي كه انگار كه آهنربايي آنجاست در حاليكه چيزي آنجا نيست. حسابش را بكنيد كه همسو كردن ِ اين همه قطب نما چقدر سخت است، چقدر عمر ِ آدم را تلف مي كند و چقدر ناشيانه خواهد بود.



كاري را كه مي شود با جرقه ي عشق به آني انجام داد را با عقل به كندي مي توان انجام داد.



ساده لوحانه به نظر مي رسد كه كسي كتابي را بخواند به اميد ِ اينكه از آخرين صفحاتش لذت ببرد. تك تك ِ صفحات ِ يك كتاب زيبا و جذاب است. زندگي مثل ِ موسيقي است. هر لحظه اش بر لحظه ي پيش سوار مي شود. اگر امروزت را درست كردي، فرداي تو زيباتر مي شود.



كسي كه فكر مي كند هدف داشتن به معناي آنست كه بايد جان كند تا به هدف رسيد مانند كسيست كه تمام صفحات اول و وسط ِ كتاب ِ زندگيش را نخوانده رها مي كند فقط به اين اميد كه به صفحه ي آخر برسد. چنين كسي بايد هم در آخر ِ عمر بگويد: «از زندگي چيزي نفهميدم.» او در زندگيش همه ي صفحات و درسهاي روزانه را به اميد ِ موفقيت هدر داده است.



داشتن ِ آرزو از دست دادن ِ آزادي نيست. از دست دادن ِ ولنگاريست. اما مواظب باشيم ناقص نطلبيم. نيمه كاره نطلبيم. نتايج ِ درجه ي دوم و سوم را نطلبيم. همه ي عشق را، همه ي آن شور ِ زندگي را كه دانايان ِ عالم در آن زيسته اند را بطلبيم.



خواب و خورت ز مرتبه ي خويشت دور كرد

آنگه رسي به عشق كه بي خواب و خور شوي.

(حافظ)



...محمد

ــــــــــــــــ

* كتاب ”باور كنيد تا ببينيد.“

** كشمير منطقه ي كوهستاني و بسيار بسيار زيباييست كه هميشه بر سر ِ مالكيتش بين هند و پاكستان نزاع بوده.

در همين رابطه بخوانيد: مطلب نوشته شده در وب نويس ساراپري