ايمان
هنگامي كه استاد براي ابلاغ كلام خداوند سفر ميكرد،خانه اي كه با مريدانش در آن سكني داشت در آتش سوخت.
يكي از مريدان مي گفت: او خانه را به ما سپرده بود و ما از آن خوب مراقبت نكرديم.
بي درنگ شروع به بازسازي بقاياي خانه پس از آتش سوزي كردند، اما استاد زودتر از موعد بازگشت و ديد مريدانش چه مي كنند.
شادمانه گفت: خب، همه چيز رو به پيشرفت است؛ يك خانه ي نو!
يكي از مريدان، شرمگينانه آن چه را كه به راستي رخ داده بود براي او باز گفت. و گفت مكاني كه همه با هم در آن مي زيستند، در آتش سوخته.
استاد گفت:نمي فهمم. من فقط مرداني را مي بينم كه به زندگي ايمان دارند و فصل نويني را آغاز ميكنند. آن هايي كه هرچه را كه داشته اند از دست داده اند، نسبت به بسياري از مردم ديگر در وضعيت بهتري اند، چون از آن لحظه به بعد همه چيز تنها ميتواند پيشرفت كند.
از كتاب مكتوب - پائولو كوئليو
هدي
0 نظر:
ارسال یک نظر