۱۳۸۲ مهر ۲۳, چهارشنبه

غذاي فكر

از الان، سه روز رو بدون ِ هيچ فكر ِ منفي و تحقيري نسبت به خودتون و ديگران بگذرونين. فكر نكنين كه نتيجه از لحاظ ِ تئوري چي خواهد شد. بيايد تو گود. تا كي مي خوايم اون دور بشينيم و «فكر» كنيم و بترسيم و كسانيكه تو گودن رو تشويق كنيم. نتيجه هايي هستن كه فقط با عمل بدست ميان. چرا از همين الان شروع نكنيم. مگه فردا ما كي هستيم؟ چيزي به غير از اوني كه الان هستيم؟!



بعد از سه روزه مي تونيم افطار كنيم و تا دلمون مي خواد فكر ِ بد بكنيم. اما روزه ي اين سه روز رو نشكنين. اگه هم چيزي پيش اومد و طبق ِ عادت به خودتون بد گفتين، اگه دروغ گفتين، اگه ديگري رو برتر از خودتون دونستين و ...، روزه رو از نو بگيرين اما به خاطر ِ اين اشتباه به خودتون بد نگين. يادمون باشه: گر خطايي رفت، رفت.



عشق بازي را تحمل بايد، اي دل پاي دار

گر ملالي بود، بود، ور خطايي رفت، رفت

حافظ



نتيجه عاليه. باور كنيم. تنها قانون براي اين روزه اينه كه در مواجهه با هر اتفاقي طوري برخورد كنيم كه انگار يه انسان ِ بهتر از خودمون هستيم. فكر كن: اون آدمه كه موفقه و ته ِ ذهنمون سالهاست حبس شده با اين مشكل چه جوري برخورد ميكنه. هموني كه اندام ِ موزونتري داره و لايقتره، اما خيلي به ما شبيهه!



اگه هم كسي اين روزه رو تكذيب كرد و مأيوسمون كرد:

در بيابان، گر به شوق ِ كعبه خواهي زد قدم

سرزنشها گر كند خار ِ مغيلان، «غم» مخور

حافظ



قبل از اينكه ما بيايم توي اين بدنهاي پر از سديم و گوگرد و كربن و اكسيژن و ...، دنيا صاحبي زنده داشت كه هنوز هم صاحبشه. دنيا خيلي باهوشتر و پيرتر از عقل ِ ماست. عقل ِ ما تازه چهار پنجهزار ساله شكل گرفته و داره بعنوان ِ بخشي از طبيعت كار مي كنه، اما دنيا حدودا 15 ميليارد سال عمر داره و سرد و گرمهاي زيادي چشيده و مي دونه چي چي به سر انجام مي رسه و چي چي آخر عاقبت نداره.



ديدين يه موقع هايي چقدر خدا ناز ميشه. چقدر نزديك ميشه! اون موقع ها ديدين همه جا زيباس! الان هم همه چيز همونجور زيباس اما ما اون آدم ِ اون لحظه نيستيم. اون موقع هايي كه همه چيز خيلي قشنگ ميشه و آفتاب قشنگه، اشتباهه كه فكر كنيم همه چيز بر وفق ِ مراد ِ ما شده. اون موقع وقتيه كه ما بر وفق ِ طبيعت شديم. بطور ِ معجزه آسايي فكر و خيالي توي سرمون نمي چرخه و آروميم.



فكر براي مردم شده مثل آدامس. هي ميچرخه و تحليل ميشه و هيچ وقت هم قورت داده نميشه و تموم نميشه. يه بانگ بزن بر هر چي فكره. آدامسهاي مغري رو تف كن. بذار مغزت گرسنه بشه. ديگه آدامس نجو. وقتي گرسنگي فكري اومد سراغت، مغرت رو ببر سر ِ يه كتاب ِ خوب. يه مقاله ي علمي ِ بدرد بخور. يه سايت ِ علمي يا هنري ِ معتبر و بذار مغرت چيزاي خوب بخوره. بذر ِ خوب بكار تو سرت. بذار بي بنيگي هاش برطرف شه.



مولانا ميگه كه فكرهايي كه ما از صبح تا شب مي كنيم مثل ِ تخمه خوردن مي مونه. درد ِ ما اين نيس كه شاد نيستيم يا اينكه مشكلات سر ِ راهه و ... . درد ِ اصلي اينه كه فكرمون رو با تخمه هايي مثل برنامه هاي بي خاصيت ِ تلويزيون و ماهواره، سايتهاي بي ارزش، كتابها و موسيقي هاي ناكوك پر مي كنيم و ديگه «گرسنه» نيستيم. انشتين ميگه: «مردم فكر مي كنن بزرگترين نعمت سيري است، اما من گرسنگي روح را بزرگترين نعمت مي دانم.»



پس ز بي جوعي ست، وز تخمه ي مدام

اين ملالت، ني ز تكرار ِ كـــــــــــــــــــــلام

مولانا



...محمد