۱۳۸۲ آذر ۱۰, دوشنبه

وصيت نامه ي افلاطون

مترجم: خواجه نصيرالدين طوسي

(قسمت دوم)





در فعل ِ خير با مستحقان، انتظار ِ سؤال مدار

(منتظر نه ايست تا رنجوري از تو گدايي كند تا بعدش تو به او كمك كني)،

بلكه پيش از التماس افتتاح مكن.

(قبل از اينكه التماس كند، شروع به كمك كن)



حكيم مشمار كسي را كه به لذتي از لذت هاي عالم شادمان بُوَد

و يا از مصيبتي از مصائب ِ عالم جَزَع (ناله) كند و اندوهگين شود،



هميشه ياد ِ مرگ كن و به مردگان اعتبار گير.

(كسي كه به جايزه اي و مدالي تكيه مي كند و گرفتنش مغرور و شاد شده است و يا كسي كه مدالي را نگرفته و آه مي كشد و بر پشت ِ دست مي زند را دانا ندانيد. به مرگ نگاه كنيد كه به هيچ مدالي اهميت نمي دهد.)







خساست ِ مردم را از بسياري ِ سخن ِ بي فايده ي او،

و از اخباري كه كند به چيزي كه از آن مسؤول نبُوَد

(مي گويد اين مشكل ِ شماست و مشكل ِ شما به او ربطي نيست)، بشناس. (اين نشانه هاي دقيقي از يك خسيس است.)



و بدان كه كسي كه در شر ِ غير از خود انديشه كند،

(كسي كه به فكر ِ ضرر رساندن به ديگريست، مثل ِ دانشجويي كه جواب ِ مسأله اي را مي داند اما به دانشجوي ديگري كه همان را ازو سؤال مي كند نمي گويد يا كاسبي كه مي خواهد كسي را ورشكست كند) نفس ِ او قبول ِ شر كرده باشد و مذهب ِ او بر شر مشتمل شده.



(يعني چنين كسي خيال مي كند كه زرنگ است ولي او در واقع ريسك ِ بزرگي كرده و شر را باور كرده است و آنرا در اعماق ِ وجودش راه داده. چنين كسي راهي كه در زندگي طي مي كند پر از شر خواهد بود زيرا راه ِ زندگي ِ ما پژواك ِ نيات ِ قلبي ِ ماست.)





بارها انديشه كن،

سپس در قول آر(حرف بزن)،

سپس در فعل آر (عمل كن) كه احوال گردان است(اين سه مرحله ي تصميم گيري است و اهميت ِ زيادي دارد.)،



و دوستدار ِ همه كس باش،

و زودخشم مباش كه غضب به عادت ِ تو گردد.



هر كه امروز به تو محتاج بُوَد،

اَزالت ِ (برطرف كردن ِ) حاجت ِ او را به فردا ميفكن،

كه تو چه داني فردا چه حادث شود.



كسي كه به چيزي گرفتار شود را معاونت (ياري) كن،

مگر آن كس را كه به عمل ِ بد ِ خود گرفتار باشد.



تا سخن ِ متخاصمان مفهوم ِ تو نگردد،

به حكم ِ ايشان مبادرت منما.



حكيم (دانا، آگاه) به قول ِ تنها مباش، بلكه به قول و عمل باش،

كه حكمت ِ قولي در اين جهان بماند،

و حكمت ِ عملي بدان جهان رسد و آنجا بماند.



اگر در نيكوكاري رنجي بري، رنج بنمايد (پاك شود) و فعل ِ نيك بماند،

و اگر از بدي لذتي يابي، لذت بنمايد و فعل ِ بد بماند،



از آن روز ياد كن كه تو را آواز دهند و تو از آلت ِ استماع (شنيدن) و نطق (گفتن) محروم باشي،

نه شنوي و نه گويي، و نه ياد تواني كرد.

و يقين دان كه متوجه به مكاني خواهي شد كه:

آنجا نه دوست را شناسي و نه دشمن را.



پس اينجا كسي را به نقصان منسوب مگردان.

و حقيقت شناس كه جايي خواهي رسيد (مقامي در جهان هست كه مي تواني به آن برسي) كه خداوندگار و بنده آنجا متساوي باشند

پس اينجا تكبر مكن.



...محمد