۱۳۸۳ دی ۴, جمعه

شيطان از زبان خودش

غرور و جاه طلبي سقوطم را موجب شد . درآسمان با فرمانرواي آسمان كه
هيچ شريكي از براي او نيست به جنگ و ستيز پرداختم آه ! اما چرا ؟ به راستي مستحق چنين رفتاري از سوي من نبود خدايي كه مرا بدان شكل در مقامي رفيع وبرجسته آفريده و هرگز بر من از بابت هيچ يك از خيرات و بركاتي كه در حقم روا داشته بود منت ننهاد بدانسان نيز كمر به خدمتگزاري او بستن هيچ سختي و محنتي در بر نداشت چه كار آسانتر ازآن كه به مدح و ستايش از او زبان مي گشودم ؟ ستايش و احترامي كه انجام آن ، كاري بس سهل و آسان بود چه كاري آسان تر از آن كه به شكرانه نعمت هايش به تسبيح او زبان مي گشودم؟
آن گاه كه بلندمرتبه بودم و در مقامي چنان رفيع به سر مي بردم پذيرش بندگي اورا موجب حقارت خود پنداشتم و آن را ناديده انگاشتم با خود انديشيدم تنها با يك درجه ارتقا مقام و منزلت بسان قادر توانا بلند مرتبه خواهم شد و در يك لحظه بدهي عظيم حق شناسي ابدي نسبت به او را كه به راستي سنگين و طاقت فرسا مي نمود ادا خواهم كرد هماره در انديشه جبران هماره در انديشه بدهكاري به سر مي بردم چونان كه از ياد برده بودم كه همچنان مشغول دريافت رحمت بي دريغ اويم درنيافتم كه روحي حق شناس و واقف به بدهي خويش هرگز بدهكار نيست بلكه بي وقفه بدهي خويش را ادا مي كند و همزمان بدهكار است و حسابش تسويه
آيا اين به راستي باري سنگين و طاقت فرسا بود؟ آه كاش تقد ير قدرتمندش مرا همچون قرشته اي با مقامي پست تر مي آفريد آن گاه همچنان سعادتمند در نيكبختي به سر مي بردم آنگاه هرگز اميدي موجب بروز جاه طلبي نمي گشت آه منم آن نگون بخت از كدامين مسير از خشم پايان ناپذير و اين نوميدي بي پايان بگريزم ؟ از هر راهي كه بگريزم هماره به دوزخ منتهي مي گردد زيرا كه من خود مظهر دوزخم در ژرفترين گودال گودالي باز هم ژرفتر در وجودم با دهانه اي بس گشاده و بس عريض كه پيوسته مرا به بلعيدن تهديد مي كند چونان كه در كنار آن دوزخي كه اينك از آن در رنج و عذابم همچون آسمان به نظر مي رسد
در چه رنج و شكنجه باطني ضجه مي زنم مني كه با عصاي فرمانروايي و تاج خود در برترين جايگه اينك به پست ترين موقعيت سقوط كرده ام وتنها از نظر سيه بختي برترم چنين است شادماني و سروري كزجاه طلبي عايد مي گردد
حال با نابودي هر اميدي به جاي مارانده شدگان و تبعيد يان مطرود ، بشر را كه لذت تازه او به شمار ميرود آفريده و اين جهان را نيز براي او خلق كرده است بدينسان بدرود اي اميدها و شادماني ها و همراه اميد بدرود اي ترس ها و تاسف و پشيماني هر خير و بركتي از وجودم رخت بربسته است اي بدي !! زين پس تو تنها دارايي و سرمايه من باش دست كم با تو قلمروفرمانروايي آسماني را ميان خود وفرمانرواي آسمان به دونيم خواهم كرد شايد با تو بيش از نيمي از عالم هستي را فرمان برانم آنگونه كه بشر و اين دنياي نو در مدتي كوتاه آن را درخواهند يافت
از دفتر چهارم بهشت گمشده اثر ميلتون
اسماعيل