۱۳۸۳ بهمن ۹, جمعه

...تو که این قدر دلسوز منی ...

یا رب ! یا رب ! یا رب!...
خدای من !این منم و پستی و فرومایگی امو این تویی با بزرگی و کرامتت از من این می سزد و از تو آن.......
چگونه ممکن است به ورطه نومیدی بیفتم حالیکه تو مهربان و صمیمی جویای حال منی....
خدای من !تو چقدر با من مهربانی با این جهالت عظیمی که من بدان مبتلایم!
تو چقدر درگذرنده و بخشنده ای با این همه کار بد که من می کنم و اینهمه زشتی کردار که من دارم....
خدای من !
تو چقدر به من نزدیکی با این همه فاصله ای که من از تو گرفته ام....
تو که این قدر دلسوز منی ! ......
خدایا تو کی نبودی که بودنت دلیل بخواهد؟
تو کی غایب بوده ای که حضورت نشانه بخواهد ؟
تو کی پنهان بوده ای ظهورت محتاج آیه باشد؟...
کور باد چشمی که تو را ناظر خویش نبیند.
کور باد نگاهی که دیده بانی نگاه تو را درنیابد.
بسته باد پنجره ای که رو به آفتاب ظهور تو گشوده نشود.
و زیانکار باد سودای بنده ای که از عشق تو نصیب ندارد.
...خدای من !
چگونه نا امید باشم حالیکه تو امید منی!
چگونه سستی بگیرم چگونه خواری پذیرم که تو تکیه گاه من !
ای آنکه با کمال زیبایی و نورانیت خویش آنچنان تجلی کرده ای که عظمتت بر تمامی ما سایه افکنده ... .
قسمتي ازدعاي عرفه
marjan