۱۳۸۳ بهمن ۲۸, چهارشنبه

در ميان لكه ها پناه نگيريد

اگه خدا يه لحظه توي يه چيزي حلول كنه، ميشه تصور كرد كه اون موجود هميشه بوي خوب ميده.

حالا خدا اراده كرده كه از تو خاك سر بياره بيرون و اسم خودش رو گذاشته انسان! خدا خودش رو براي خودش تو خاك دفن كرده.

بازم فكر مي كني موجودي ناموفق و زشتي؟ بازم فكر مي كنين بقيه خوبترن و اي كاش جاي اونا بودي؟

لكه ها همه جا هستن. خيلي از لكه ها به هم وابستن و وقتي يكيشون پاك بشه، بسياري ديگه هم باهاش ميرن. مثلا اگه خوب دقت كنيم بين بي نظمي و دروغ شباهتهاي زيادي مي بينيم. اگه بي نظمي رو از زندگيمون دور كنيم، كم كم همه چي شفاف ميشه. هم براي خودمون هم براي بقيه. تو همچين محيطي جايي براي دروغگويي نيست چون همه چيز شفافه.

اگه يه زندگي صاف و يكدست رو زندگي كنيم، خيلي آرامتر خواهيم بود. خيلي نزديكتر خواهيم بود به نور. به شادي. به اميد... و خدا تنها جاييه كه هيچوقت لكه نداره. هميشه يكدست و عريانه.

بطلميوس گفت: «مي دانم كه فناپذيرم. مي دانم كه مخلوقي براي يك روز از روزهاي دنيا هستم. اما وقتي چرخهاي بزرگ فلك را مي كاوم، ديگر پاهايم روي زمين نيست. دست در دست ِ زئوس هستم و همان غذايي را مي خورم كه خدايان مي خورند.»

يه لحظه به عرياني ِ افكار ِ پنهانتون فكر كنين. به عرياني ِ آرزوهاي مقدستون. به روحيه ي پاك ِ بچه ي درون ِ روحتون. به «طلب» كه مقدسترين گامه. به تمام اون چيزايي كه ميتونه در ثانيه اي به وجدتون بياره. حتا در بدترين شرايط. به تمام آدمهايي كه در درون شما دارن شما رو به حركت تشويق مي كنن. يه لحظه به حضور ِ دريا زير ِ تمام رفتارهاي روزانه تون فكر كنين. به اون شاديه عميق كه تا مغز استخوانتون فرو رفته.. هرجا درختي يافتين بدونين اعماق اونجا پره از آب. هرجا آرزويي يافتين بدونين اعماق اونجا پره از معجزه.

هرگز در ميان لكه ها پناه نگيريد تا زمانيكه زلال پشت ِ تمام لكه هاي دنيا پيداست.
هرگز در ميان لكه ها پناه نگيريد كه لكه ها پاك مي شوند و شما عريان و بي پناه مي مانيد... شما عريانيد و تنها پناهتان خداست. خدايي كه عريانتر از شماست... لكه ها شما را پناه مي دهند، اما به بهاي كدر كردن ِ شما. لكه ها را رها كن. شفاف باش. به شفافي آرزوهات. به اين همه سال ِ تقويم تقويم كه آرزوهات با تو وفادار موندن و تو بهشون بي توجه.

... محمد