۱۳۸۴ اردیبهشت ۱۰, شنبه

بگو به من حقيقت عشق را

هلن فيشر با گروهى از همكارانش به اسكن كردن مغزهاى افرادى كه به تازگى ديوانه وار عاشق شده اند پرداخته اند، توانست دست آخر چيزى را كه روانشناسان تنها فرض كرده بودند ثابت كند: هنگامى كه عاشق مى شويد، نواحى معينى از مغز با افزايش جريان خون به آنها به اصطلاح «شعله ور مى شود».

دكتر هلن فيشر و دكتر آندرسن جى تامسون جونيور براساس مطالعه مغز زنان و مردان جوانى كه «تازه عاشق شده بودند» با روش تصويربردارى مغناطيسى كاركردى (fMRI) مورد مطالعه قرار دادند تا دريابند كه كدام قسمت مغز در عشق رمانتيك دخيل است. به قول دكتر فيشر: «عشق رمانتيك به صورت يكى از ۳ شبكه اصلى مغزى تحول يافته است كه در توليدمثل پستانداران دخيل هستند. در ابتدا به شهوت (lust) روبه رو هستيم كه تمايل به جفت يابى را تحريك مى كند و امرى مشترك بين جانوران است. در مرحله بعد به جذابيت (Attraction) مى رسيم كه در واقع پيش زمينه عشق رمانتيك در پستانداران است و براى اين تحول يافته است تا افراد بتوانند جفت مطلوبشان را دنبال كنند تا اقتصاد زمان و انرژى حفظ شود.

سه دستگاه مختلف مغزى كه داراى ارتباطات بنيابينى هستند اين سه احساس «شهوت»، «جذابيت» و «دلبستگى» را كنترل مى كنند.

شهوت را هورمون جنسى مردانه و زنانه يعنى آندروژن ها و استروژن ها تحت تاثير قرار مى دهند.

«دلبستگى» به وسيله هورمون ها واسطه هاى عصبى اكسى توسين و وازوپرسين كنترل مى شود و «جذابيت» با سطوح بالاى واسطه هاى عصبى «دوپامين» و «نوراپى نفرين» (و در عين حال مقادير كم سروتونين) تنظيم مى شود.

نتيجه: خانم فيشر نشان مى دهد كه همه جانوران جذابيت رمانتيك را حس مى كنند و «عشق در نگاه اول» ناشى از طبيعت است و اينكه عشق انسانى به دلايلى تعيين كننده براى بقا تكامل يافته است. او همچنين به بحث درباره تفاوت هاى مغزهاى زن و مرد، تاثير اين تفاوت ها بر شيوه عاشق شدن ما مى پردازد. آخر از همه، او پيشنهادهاى ملموسى را در مورد چگونگى كنترل اين اشتياق باستانى به ميان مى نهد و با نگاهى خوش بينانه آينده عشق رمانتيك را در دنياى مدرن پرآشوب ما بررسى مى كند.

بخش هايى از متن كتاب را در زير مى آوريم.

• فصل اول

«چه وجد وحشيانه اى»: عاشق بودن

به گمانم

جهان به اندازه شانه هاى توست

و در سايه روشن چشمانت

خوابيده زيبايى كه پير نمى شود.

جيمز ولدون جانسون

«آتش سراسر بدنم را فرا مى گيرد. درد عشق تو. درد از سراسر بدن مى گذرد با لهيب عشقم براى تو. بى تابى بدنم را پر مى كند با عشقم براى تو، درد مانند كوركى در شرف تركيدن است با عشقم براى تو.

آتش بدنم را در خود مى گيرد با عشقم براى تو. به ياد مى آورم كه به من چه گفتى. دارم به عشقت به خودم مى انديشم. عشقت به من، مرا را شرحه شرحه كرده است. درد و درد بيشتر. با عشقم به كجا مى روى، به من گفتند از اينجا خواهى رفت. به من گفتند مرا در اينجا تنها خواهى گذاشت. جسم ام را سوگ بى حس كرده است. به ياد بياور آنچه را گفتم عشق من. خدانگهدار، عشق من، خدانگهدار.»

سرخپوستى ناشناس از قبيله كواكيوتى در جنوب آلاسكا در شعرى فراق آلود اين چنين سخن گفته، شعرى كه در سال ۱۸۹۶ از زبان بومى ترجمه شده است.

چه تعدادى از زنان و مردان در تمام فصول بيش از من و شما به يكديگر عشق ورزيده اند؛ چه تعداد از اين اشتياق ها ناكام مانده اند؟ اغلب آن هنگام كه راه مى روم يا مى نشينم و تامل مى كنم، سرگردان مى مانم.

براى برخى شادمانى در عشق هرگز حاصل نمى شود. اين چنين بود قيس پسر رئيس قبيله اى در عربستان باستان. افسانه اى كه به قرن هفتم پس از ميلاد بازمى گردد، مى گويد قيس پسرى خوشرو و زيرك بود _ تا زمانى كه ليلا _ به معناى «شب» به خاطر گيسوان سياهش _ را ديدار كرد. آنگاه قيس چنان ديوانه وار عاشق شد كه درس و مدرسه را رها كرد تا در كوى و ميدان نام معشوق را فرياد كند. از آن به بعد او به مجنون معروف شد. به زودى مجنون در بيابان سرگردان شد، در غار ها با جانوران مى زيست و براى معشوقش شعر مى خواند، در حالى كه ليلى ما كه در چادر پدرش عزلت گزيده بود، شب به بيرون مى خزيد تا نامه هاى عاشقانه اش را به باد بسپارد. رهگذران دلسوز اين نامه ها را به پسر شاعر نيمه برهنه با مو هاى آشفته مى رساندند. اين عشق دوجانبه نهايتاً به جنگ قبيله هاى ليلى و مجنون و مرگ دو عاشق مى انجامد. تنها اين افسانه باقى مى ماند.

ميلان (Meilan) نيز با مرگ خود زندگى يافت. در قصه اى چينى مربوط به قرن دوازدهم ميلادى به نام «الهه يشم» ميلان دختر پانزده ساله يكى از مقامات ارشد شهر كايفنگ است _ تا آن هنگام كه به دام عشق چانگ پو پسركى بانشاط گرفتار مى آيد كه انگشتانى باريك و بلند دارد و در تراشيدن سنگ يشم ماهر است. چانگ پو در بامدادى در باغ خانوادگى ميلان به او مى گويد: «از هنگام آفرينش آسمان و زمين تو براى من ساخته شده اى و من براى تو و من تو را رها نخواهم كرد.» اما اين دو عاشق از دو طبقه اجتماعى متفاوت در نظام اجتماعى سلسله مراتبى انعطاف ناپذير چين بودند. آنها به قصد ازدواج مى گريزند. اما به زودى آنها را پيدا مى كنند. چانگ پو مى گريزد اما ميلان به بند مى افتد. او را براى مجازات در باغ پدرش زنده به گور مى كنند. اما قصه ميلان هنوز روح بسيارى از چينيان را تسخير مى كند.

رومئو و ژوليت، پاريس و هلن، اورفئوس و اوريديس، ابلارد و الوئيس، ترويلوس و كريسدا، تريستان و ايزوت: هزاران شعر، آواز و داستان عاشقانه در گذر قرن ها از اروپاى كهن و نيز خاورميانه، ژاپن، چين، هند و هر جامعه ديگرى كه اسناد مكتوب به جاى گذاشته است به ما رسيده اند. حتى در مردمانى كه فاقد اسناد مكتوب بوده اند شواهدى از اين اشتياق باقى مانده است. در واقع انسان شناسان در تحقيق ۱۶۶ فرهنگ مختلف شواهدى از عشق رمانتيك را در ۱۴۷ تاى آن _ تقريباً ۹۰ درصد _ يافتند. دانشمندان در ۱۹ جامعه باقى مانده صرفاً نتوانستند اين جنبه زندگى را به دلايل مختلف بررسى كنند. اما از انسان هاى سيبرى گرفته تا مناطق پرت استراليا و آمازون آوازهاى عاشقانه خوانده اند، شعرهاى عاشقانه سروده اند و اسطوره ها و افسانه هاى عشق رمانتيك را بازگو كرده اند.

بسيارى از اين فرهنگ ها براى عشق به جادو روى مى آورند. تعويذ و طلسم به خود مى آويزند يا ادويه و معجون براى تحريك عشق مى خورند. بسيارى با معشوق خود مى گريزند و بسيارى عميقاً از ناكامى در عشق رنج مى برند. بعضى ها معشوقشان را مى كشند. بعضى ها خودشان را مى كشند. بسيارى در چنان غم و اندوه ژرفى فرو مى روند كه از خواب و خوراك مى افتند.

من از خواندن اشعار، ترانه ها و داستان هاى مردمان سراسر جهان به اين اعتقاد رسيدم كه ظرفيت عشق رمانتيك كاملاً در ساختار مغز انسان در هم بافته نشده است. عشق رمانتيك تجربه انسانى جهانشمولى است. اين احساس دمدمى اغلب غيرقابل مهار را كه رهزن ذهن است و يك آن نعمت است و آنى ديگر نقمت، چيست؟


دبليو اچ اودن، شاعر مشهور گفته است: «آى، بگو به من حقيقت عشق را» من براى درك اينكه اين تجربه عميق انسانى چه موجباتى دارد، نوشته هاى روانشناسان درباره عشق رمانتيك را مرور كردم و آن صفات، نشانه ها و شرايطى را كه مكرراً ذكر شده بود معين كردم. جاى تعجب نيست كه اين احساس قدرتمندآميزه اى از صفات اختصاصى بسيار است.

من براى قانع كردن خودم كه اين خصوصيات اشتياق رمانتيك جهانشمولند، آنها را اساسى براى طراحى پرسشنامه اى در مورد عشق رمانتيك قرار دادم. با كمك مايكل كريستيانى كه بعدها دانشجوى دوره عالى دانشگاه راتگرز شد و نيز دكتر ماريكو هاساگاوا و دكتر توشيكازو هاساگاوا در دانشگاه توكيو با اين پرسشنامه در ميان مردان و زنان درون و اطراف دانشگاه راتگرز در نيوجرسى و دانشگاه توكيو به تحقيق پرداختيم. نظرسنجى آغاز شد: «اين پرسشنامه درباره «عاشق شدن» است، احساس مشتاقى، كشيده شدن قدرتمند احساسى به سوى فردى ديگر.»

«اگر اكنون عاشق نيستيد، اما در گذشته عاشق فردى بوده ايد لطفاً به پرسش ها با در ذهن داشتن آن فرد پاسخ دهيد.»

از مشاركت كنندگان در تحقيق پرسش هاى متعدد جمعيت شناسى، از جمله سن، پس زمينه اقتصادى، دين، نژاد، سوگيرى جنسى و وضعيت تاهل پرسيده مى شود. من همچنين پرسش هايى درباره ماجراهاى عشقى آنها مطرح كرده بودم: «دوره عاشقى تان چه مدت طول كشيد؟»، «در يك روز معمول، چه مدتى فكر معشوق ذهنتان را مشغول مى كند؟» و «آيا گاهى حس كرده ايد كه عواطفتان خارج از كنترلتان است؟»

سپس بخش اصلى پرسشنامه شروع مى شد. اين بخش شامل ۵۴ اظهارنظر مى شد، مانند «وقتى با ... هستم انرژى بيشترى دارم»، «وقتى صداى... را از تلفن مى شنوم، قلبم تند مى زند.» و «وقتى سركار / كلاس هستم فكرم مشغول ... است.» من همه اين پرسشنامه ها را طورى طراحى كرده بودم تا رايج ترين خصوصيات همراه با عشق رمانتيك را در برداشته باشند. از پاسخ دهندگان خواسته مى شد تا درجه موافقت خود را با هر يك از اين جملات با يك مقياس ۷ درجه اى از «كاملاً مخالف» تا «كاملاً موافق» بيان كنند، سپس مك كرگور سوزوكى و تونى اوليوا متخصصان آمار همه اين داده ها را گرد آوردند و به تحليل آمارى آنها پرداختند.

نتايج مبهوت كننده بود. هيچ كدام از متغيرهاى انسانى سن، جنسيت، سوگيرى جنسى، گرايش دينى و گروه نژادى، در پاسخ افراد تفاوتى ايجاد نمى كرد.

براى مثال افرادى از گروه هاى سنى متفاوت _ بدون هيچ تفاوت از لحاظ آمارى قابل توجه _ به ۸۲ درصد از اظهارنظرها پاسخ داده بودند.

افراد بالاى ۴۵ سال به همان اندازه گزارش احساسات مشتاقانه نسبت به معشوقشان داده بودند كه افراد زير بيست و پنج سال. در ۸۷ درصد پرسشنامه زنان و مردان آمريكايى تقريباً پاسخ هاى مشابهى به پرسش ها داده بودند: تفاوت هاى اندكى در پاسخ به پرسش ها بر مبناى هويت جنسى (gender) وجود داشت. آمريكائيان «سفيدپوست» و «ساير نژادها» در حد مشابه به ۸۲ درصد پرسش ها پاسخ داده بودند، نژاد تقريباً نقشى در اشتياق رمانتيك نداشت. كاتوليك ها و پروتستان ها در ۸۹ درصد اظهارنظرها تفاوت قابل توجهى نداشتند. گرايش كليسايى عاملى تعيين كننده نبود و اما جايى كه اين گروه تفاوت هاى «قابل توجه از لحاظ آمارى» در پاسخ ها نشان مى دادند، در مواردى بود كه يك گروه نسبت به گروه ديگر تنها اندكى مشتاق تر و پراحساس تر بود.

بيشترين تفاوت بين آمريكايى ها و ژاپنى ها وجود داشت. در اكثريت ۴۳ پرسشى كه پاسخ هاى اين دو گروه تفاوت هايى از لحاظ آمارى قابل توجه نشان دادند، يك مليت، صرفاً عشق رمانتيك اندك شديدترى ابراز داشته بود و براى ۱۲ پرسش ديگر كه پاسخ به آنها تفاوت هاى زيادى داشت توضيح هاى فرهنگى تقريباً بديهى موجود بود. براى مثال تنها ۲۴ درصد آمريكايى ها با اين اظهارنظر موافقت كرده بودند كه: «وقتى با ... صحبت مى كنم، اغلب مى ترسم چيزى عوضى بگويم.» در حالى كه در مقابل ۶۵ درصد ژاپنى ها با اين بيان ابراز موافقت كرده بودند. به گمان اين تفاوت خاص به اين علت رخ داده بود كه جوانان ژاپنى نسبت به آمريكايى ها اغلب روابطى معدودتر و رسمى تر با اعضاى جنس مخالف دارند. به اين ترتيب با در نظر گرفتن همه اين عوامل، درون اين دو جامعه بسيار متفاوت آمريكايى و ژاپنى، مردان و زنان احساساتى بسيار مشابه نسبت به عشق رمانتيك داشتند.

source:shargh

Please write your comments about this theory in Shefa




Do you agree with Dr. Fisher's theory
Yes
No
I dont know