۱۳۸۴ تیر ۱۸, شنبه

رابين هود (4)

يك بار ديگر موقعي كه رابين هود مشغول پياده روي در جنگل بود؛ كشيش چاقي را ديد كه لب رودخانه نشسته است. با خود فكر كرد قدري سر بسرش بگذارد و گفت: "اي كشيش خپل! يا من را به آن طرف رودخانه ببر و يا تو را با تير مي زنم ." كشيش بدون هيچ اعتراضي عبايش را بالا زد و او را به دوش گرفت. اما به محض پياده شدن رابين؛ با فرياد به او گفت: "مردك! زود من را به آن طرف ببر و گرنه پشيمان مي شوي."

رابين كشيش را بر دوش خود سوار كرد و او را به آن طرف رودخانه برد و پياده كرد و گفت: "چون وزن تو دو برابر وزن من است پس من حق دارم دو بار از تو سواري بگيرم. من سواري مي خواهم اي كشيش خپل!"

كشيش مجددا او را بر دوشش سوار كرد اما اين بار او را در وسط رودخانه به آب انداخت و گفت: "پسر جان حالا شنا كن ببينم شنا كردن بلدي" و خنده كنان به راهش ادامه داد. رابين كه عصباني شده بود بدنبالش دويد و با چوب به او حمله كرد.

كشيش هم به دفاع از خود برخاست و آنها مدت زيادي بدون نتيجه جنگيدند. در انتها وقتي هر دو حسابي از پا در آمدند؛ رابين هود هويت خود را به كشيش گفت و از وي تقاضا كرد در صورت تمايل به گروهش ملحق شده و قاضي گروه شود.

كشيش خوشحال شد و پيشنهاد او را به گرمي پذيرفت و به عضويت گروه شادمردان درآمد و رفته رفته آنقدر مشهور شد كه در شهرت به پاي رابين هود رسيد. همگي او را كشيش تاك (friar tuck) صدا ميكردند.

رابين آن زمان كه هنوز راهزن نشده بود؛ عاشق دوشيزه اي جوان به نام ماريا بود و حالا مدتها مي شد كه او را نديده بود. اما اين دوري؛ عشق ماريان به رابين را كم نكرد. وبه خاطر همين عشق مجبور شد با پوشيدن لباس پسرانه به سمت جنگل حركت كند تا شايد رابين را ببيند.

در جنگل به رابين برخورد كرد.اما او ماريان را در آن لباس نشناخت. وي هم در ابتدا مايل به افشاي هويت خود نبود و شمشير كشيد تا با رابين بجنگد. طبعا رابين خيلي زود او را شكست داد. در آن لحظه ماريان كلاه را از سر برداشت و گيسوان زيبايش به روي شانه ها ريخت. در اين موقع رابين توانست اورا بشناسد. رابين هنوز هم مثل گذشته عاشق او بود. چيزي نگذشت كه آن زوج عاشق توسط كشيش تاك به عقد هم درآمدند. شادمردان هم به افتخار اين عروسي جشن بزرگي برپا كردند.

روش كار راهزنان اينطور بود: مسافراني راكه به نظر مي رسيد طلا يا نقره زيادي با خود همراه دارند دستگير كرده؛ آنها را براي صرف غذا پيش رابين هود مي بردند. رابين بعد از خوردن غذا نگاهي به دارايي شان مي انداخت و آنها را مجبور مي كرد با توجه به توانايي مالي خود؛ بهاي پذيرايي را بپردازند!!

TO BE CONTINUED...

Cartoon picture of Robin Hood

Mohammad