۱۳۸۴ تیر ۱۷, جمعه

دل را رها کنید تا ...

ما به ضیافت هستی دعوت نشده ایم تا جمع کنیم و با خود ببریم. آمده ایم تا ببخشیم و خود را پیدا کنیم. آمده ایم تا عشق را، ایمان را، امید را، دوستی را و نان را با دیگران قسمت کنیم. آمده ایم خلأیی را پر کنیم که فقط و فقط با وجود ما پر می شود و بس.

آمده ایم تا با هستی آگاه خویش، هستی هست ها را به ثبوت برسانیم. اگر عشق نباشد، ما نیز نیستیم و اگر ما نباشیم، چگونه می توان گفت که اساساً چیزی وجود دارد؟ آمده ایم تا با آمدنمان بر خوبی ها و زیبایی های عالم چیزی اضافه کنیم. بی حضور ما، نمایش با شکوه زندگی چیزی کم داشت و آن تمام نمایش بود.

آمده ایم تا بازیگر خوب صحنه ی زندگی باشیم. عشق مجال این بازی خوب را فراهم می آورد. همۀ ما گاهی احساس می کنیم که به دام دغدغه های زندگی روز مره افتاده ایم.

در چنین لحظه ای است که راهی به بیرون از این دام جستجو می کنیم. آیا راهی به بیرون از اضطراب ها، فشارها و ترس های پیش پا افتاده ی زندگی روز مره وجود دارد که مرغ دل را به آن سو هدایت کنیم ؟

بی تردید چنین راهی در وجود تک تک ما هست . اشتیاق پر و بال زدن در هوای آزاد ،اشتیاقی است که هستی بسیط و یگانه در دل ما گذاشته است تا هیچ وقت راه خانه را گم نکنیم و در قفس نیفتیم . این راه، راه عشق است.

فراموش نکنیم، مرغ از آن روز زینت بخش سفره های ما شد که پرواز را فراموش کرد. مرغ دل در قفس روز مرگی ها می میرد. دل، پرنده است آزادی می خواهد. دل را رها کنید تا عشق بورزد
مسیحا برزگر


marjan