روزي شاه ريچارد تصميم گرفت به آن قسمت از مملكت كه جنگل شروود در آن قرار داشت برود. در آنجا مطالب زيادي درباره كارهاي رابين و از جمله چگونگي فرار و طغيان او) شنيد. به او گفته بودند كه به هيچ وجه با لشكر كشي نمي توان رابين هود را دستگير كرد.زيرا او جنگل را به خوبي مي شناسد و در آنجا مخفي خواهد شد. ضمنا اگر دشمن را قويتر از خود ببيند هيچ شرمي از فرار ندارد.
از اين رو شاه تصميم گرفت به تنهايي وارد جنگل شود. جوشن سياه و ساده اي (plain black armor) پوشيد و بدون علامت و نشانه اي كه هويتش را لو دهد به جنگل رفت. شاه اميدوار بود به اين روش بتواند رابين هود را پيدا كرده و بفهمد كه او چه جور آدمي است.
هنوز چند مايلي با اسب نرفته بود كه خود رابين هود به او فرمان ايست داد (he was called upon to halt) و او را دستگير كرد. شاه ريچارد يك جنگجوي صليبي بود و صليب قرمزي مخصوص رزمندگان جنگ صليبي (crusader) به گردن داشت. از آنجايي كه رابين هود احترام زيادي براي جنگجويان صليبي قائل بود با شواليه به مهرباني برخورد كرد و از او براي صرف غذا دعوت به عمل آورد. شاه موافقت كرد و با رابين به مهماني شادمردان رفت.
آنشب مهماني بزرگي (banquet) در جنگل برگذار شد. مهمان هم؛ همنشين بذله گويي (a jolly campanion) از آب در آمد و به سهم خود در لطيفه گويي و آواز خواني شركت كرد (he did his share in the way of joke and song) . بعد از غذا بحث تيراندازي پيش كشيده شد. شاه كنجكاو بود بداند كه آيا شنيده هايش در باره دقت تيراندازي رابين و يارانش صحت دارد يا خير. اندكي بعد رابين هود او را براي تماشاي نمايش تيراندازي دعوت كرد.
TO BE CONTINUED
Mohammad
______________________________
نکته: در سايت BBC خبري آمده بود که «آيا واقعا شاه ريچارد با رابين هود ملاقاتي داشته است؟» نکته ي جالبيست و ظاهرا اين ملاقات صورت گرفته است.
0 نظر:
ارسال یک نظر