۱۳۸۴ تیر ۲۴, جمعه

رابين هود ( 7: يک قسمت مانده به آخر)

دو تركه ي چوب به فاصله پنجاه قدمي (fifty paces) خود گذاشتند. شاه بر اساس تجربه خود گفت كمي دور است. رابين هود پاسخ داد كه يارانش به نشانه هاي نزديكتر از آن تيراندازي نمي كنند و براساس قانون گروه هر كه نتواند تيرش را آنسوي نشانه بياندازد كتكي از ديگران خواهد خورد.

شاه پس از شروع تير اندازي از دقت عمل آنها تعجب كرد و كتك خوردن گاه به گاه بعضي افراد موجب خنده او مي شد. در انتها به رابين گفت: «من اعتبار زيادي نزد شاه دارم (I have much credit with the King). اگر مايلي پيش او بروم و از او بخواهم كه خلافكاري هاي (misdoings) تو را ببخشد. آيا دوست داري به نيروهاي او بپيوندي و صادقانه به او خدمت كني؟»

رابين كه آرزويي بالاتر از اين نداشت گفت: «مايه مسرت من است. با اينكه مردم كارهاي من را تحسين مي كنند اما خودم از اين زندگي بيزارم و از اول هم راضي به اين زندگي نبودم. شاه ريچارد شاهزاده يي شجاع است و اگر من را عفو كند خواهد ديد كه مانند ساير خدمتكارانش عاشقانه و صادقانه به او خدمت خواهم كرد.»

شواليه (Knight) در حالي كه به حالت شاهانه (with a majestic air) ايستاده بود گفت: «بهتر است بداني كه شاه ريچارد خودم هستم!» رابين و يارانش با شنيدن اين جمله به پيش پاي او زانو زدند. شاه گفت: «برخيزيد اي دوستان شجاع من! هر چند تا به حال راهزن بوديد؛ اما اگر ميل داريد مي توانيد از اين به بعد درخدمت من باشيد. من تمام اعمال گذشته شما را خواهم بخشيد. اما بايد مراقب باشيد بعد از اين كاري نكنيد كه من از بخشيدنتان پشيمان شوم.»

رابين و يارانش برخاستند و سه بار به افتخار پادشاه هورا (cheers) كشيدند. او و بسياري از يارانش با شاه به لندن رفتند و تعدادي كه ماندند به عنوان جنگلبان (forester) شروع به كار كردند. رابين آنچنان مورد توجه شاه قرار گرفت كه ثروتمند شد و به مقام «كنت هانتينگتون (Earl of Huntingdon) » ارتقا يافت. او مثل هميشه خوش قلب بود و در صورت استطاعت دست رد به سينه ي فقرا و بدبختان نمي زد.

ساليان زيادي زندگي درباري داشت تا اينكه در زمان پيري اشتياق زيادي (a great longing took possession of him) به بازگشت به جنگل و بازيابي زندگي شاد ايام جواني در او پيدا شد.

به همين دليل با كسب اجازه از پادشاه براي ترك دربار و به همراه دوست عزيزش جان كوچولو (كه او هم مثل رابين مايل به برگشت به جنگل بود) به سمت جنگل شروود رفتند تا پاتوق هاي قديمي شان را پيدا كنند ...

TO BE CONTINUED
Mohammad