۱۳۸۵ خرداد ۲۳, سه‌شنبه

فی الاحوالات یک روز فوتبالی

واقعا بازی دیشب ایران اعصاب خرد کن بود.به طور کلی ایران طوری

بازی میکنه که طرفداراش دق مرگ بشن حالا چه ببره چه ببازه.

همزمانی بازیها با فصل امتحانا که دیگه مصداق گل بود به

سبزه نیز آراسته شد. اون از اعصاب خردی بعد بازی فردا صبحش

هم پاشی بری امتحان بدی اونهم چی فیزیک واقعا اگر کسی بتونه

رابطه دینامیک دورانی رو با بیان ژن سلولهای سرطانی پیدا کنه

هم باید نوبل زیست رو بهش دادهم نوبل فیزیک. واقعا چقدر از وقت

بچه ها و هزینه های دانشگاه الکی صرف این درسای بی ریط میشه.

از 100 دقیقه وقت امتحان دقیقا یه ساعت فقط داشتم به سوالها

نگا میکردم . ای خدا اینا چی بود دیگه. نمیدونم از شوک بازی بود

یا سوالها. ذهنم کاملا پاک شده بود.خلاصه اینکه به احتمال 99.99

درصد به نیت سه گلی که ایران خورد سه واحد فیزیک رو افتادم.

وقتی داشتم برمیگشتم دیگه اصلا حال اینکه به چیزی فکر کنم رو

نداشتم فقط چشمام کار میکرد. زل زده بودم به صحنه هایی که

دائم از جلوی چشمم رد میشدن :آدمایی که میخندیدن دعوا میکردن

یاطبق معمول عجله داشتن.درختایی که شاخه هاشون با جسارت تمام

از پنجره میومدن توی اتوبوس ومیرفتن بیرون بدون اینکه شاخه هاشون

بشکنه و پروانه های سفیدی که همه جا بودن روی گلها

لای شمشادها و وسط لاین سرعت اتوبان و یه جمله خیلی زیبا برای

تبلیغ آموزشگاه زبان که نمیدونم مال کیه:(( دو چیز به عنوان هدف

و مقصد در زندگی وجود داره اول بدست آوردن اون چیزی که میخواهید

و بعد ازآن لذت بردن از اون چیز . تنها خردمندترین افراد بشر به دومی

دست پیدا میکنن.))

دنیا رو آدمهای مختلف نمیسازن بلکه هر آدمی دنیای مختص خودش

رو میسازه و دیگرون رو به اون دعوت میکنه وجه مشترک تمام

این دنیاها همه چیز به جز انسانها و عقایدشون ومهمتراز همه فرصتیه

که به همه به صورت یکسان داده شده تا ازش استفاده کنن.

فرصتی به نام زندگی . زندگی خیلی ساده معصوم توی تمام

لحظه هامون جریان داره

این ما هستیم که تصمیم میگیریم ازش لذت ببریم یا نابودش کنیم.

باور کردن اون چیزی که داریم از بدست آوردن انچه که نداریم کارسازتره.

اگر ماشینی ندارم که سواره باشم مهم نیست چون به جاش از

نعمتهای بزرگی به نام دوتا پا خبر دارم یا اگه فیزیکم رو افتادم .....!

مهزاد