۱۳۸۵ آذر ۹, پنجشنبه

کمی صراحت

دیروز با دوستم توی سالن دانشکده نشسته بودیم و چایی میخوردیم . من متوجه شدم که دو تا آقایی که مال اینجا هم نبودن یه جورایی دارن مشکوک میزنن! اما به روی خودمون نیاوردیم . نیم ساعت بعد که من منتظر وایساده بودم تا دوستم بیاد با هم بریم، دیدم # داره میاد ، قیافش قرمز ، آماده انفجار . قضیه این بود که یکی از همون آقاها اومده گفته : ببخشید خانم دوست من ، مهندس! فلانی خیلی خجالتی هستن الان شما رو دیدن میخواستن بدونن چه جوری میشه با شما تماس داشته باشن ! . حس خیلی بدی بهم دست داد ، بدتر از من دوستم . اون آقا یکبار # رو دیده بعد پیش خودش گفته آره دیگه خوشگله ، پس تمام نیاز من رو تامین میکنه . اما ایمان و اعتقاد و هدف شخص # مهم نیست مهم اینه که من لذت ببرم ، تا چیزی رو دیدم که منو تامین میکنه سریع چنگ بزنم و بدستش بیارم . چقدر این نگاه کثیفه ، چقدر جامعه سیاه و وحشی میشه اگر به یک خانم تنها به چشم یک منبع لذت تنها به چشم یک جنسیت نگاه بشه .

اون آقا خیلی مودبانه موضوعی رو مطرح کرد اما برای ما این حرف خیلی سنگین بود ، چون اون دوست من رو ندیده بود ، تامین نیازهای خودش رو در او دیده بود . تمام تلاش یک خانم برای اینه که به چشم یک جنسیت به چشم یه ابزار به چشم یه پرستار بچه و شوهر بهش نگاه نشه . دکتر اسلامی ندوشن در این مورد جمله خیلی جالبی گفته : ای خانمها بدونید که ما مردها هیچ کاری نکردیم ، این دنیا و جامعه ای که ماها ساختیم ، اگر میتونید برای این جامعه و دنیا کاری بکنید .

حرف فمینیسم و اینجور چیزها نیست ، حرف احترام متقابله ، حرف باور کردن همدیگه به عنوان یه انسان توانمنده . حرف اینه که ارزش زن رو پایین نیاریم ، حرف اینه که اگر زن رو مثل یک نقاشی قشنگ توی تابلو محدود نکنیم میتونه دنیایی از نقش و زیبایی رو از روحش ، با شعر ،با داستان، با موسیقی، با علم و حتی با رفتارش با محبتش به ما نشون بده . بارها شده برای خود من ، وقتی دارم با برادرم در مورد موضوعی بحث میکنم مثلا سر ِ اینکه این منظره چقدر باشکوهه و چه چیزایی میشه توش دید . برای خیلی از چیزهایی که میبینم و حس میکنم نمیتونم توجیه و توضیحی بیارم ، یه حسی درونم جاری میشه یه چیزی درونم روشن میشه ، یه حس متفاوت . اما وقتی با دوستم در موردهمون موضوع صحبت میکنم، اونهم میگه آره منم اینو حس کردم.

شاید اوج تعالی این نوع حس به صورت حس مادرانه تجلی پیدا کنه ولی واقعا حیف نیست که این نوع احساس محدود بشه و فقط در اختیار یک انسان قرار بگیره . وجود یک خانم میتونه رحمت باشه نه برای یک فرد نه برای یک خانواده برای کل جامعه .

ای خانمها قدر خودتون رو بدونید ، گوهری در وجود ما نهفته است ،

فقط زمانی میتونیم پیداش کنیم که باورش کنیم .

ببینید اینها رو دیگه من نمیگم یه مرد داره میگه ، جبران خلیل جبران :

من برای تمامی آنچه از طفولیت "من" می نامم ، به زنان مدیونم . زنان پنجره های چشمانم را و نیز دروازه های روحم را گشودند . اگر نبودند زنانی همچون مادر، خواهر و دوست ، من اکنون در میان آن کسانی خوابیده بودم که آرامش جهان را در خر و پف جستجو می کنند .

.

مهزاد