۱۳۸۵ آبان ۲۵, پنجشنبه

ناراحت شدی ؟


چند روز پیش یکی از دوستام از دست اون یکی دوستم! به خاطر یه حرفی خیلی ناراحت شده بود و من هم مثلا میخواستم به اون دلداری بدم که نه اینطوری نیست و از اینجور حرفا . یکی نیست بگه بلد نیستی مجبوری حرف بزنی .اونقدر چرت و پرت گفتم که صورت مساله به طور کامل پاک شد . ولی به جاش بهانه ای شد برای نوشتن . چرا باید از دست افراد دیگه ناراحت شیم ؟

چرا باید حرکت یا حرف نادرست یه فرد میتونه یه دفعه آدم رو به جوش بیاره .

اگه خیلی ساده به موضوع نگاه کنیم نهایتش اینه که اون آدم نمیدونه که داره اشتباه میکنه ، نمیدونه که شما نسبت به فلان موضوع حساسید ، ارزش اون موضوع رو نمیدونه . مثلا بعضی از بچه های کلاسمون وقتی میدیدن من برای یه مدت طولانی یه جا وایسادم وبه آسمون زل زدم مسخره ام میکردن که چیه عین ِ این مشنگا اینجا وایسادی . من که میدونم اونا لذتی رو که تو تماشای ِ ابرهاست نمیبینن چرا باید از دستشون ناراحت بشم . اونقدر هم به این کارم ادامه دادم که الان اونها هم با من وایمیسن و آسمون رو تماشا میکنن. اگر کسی به ما بدی کرد نباید سریع ناراحت بشیم شاید به خاطره اینه که تاحالا کسی بهش خوبی نکرده که خوبی رو بشناسه اگر من هم مقابله به مثل کنم میرم جز صف همون آدمهایی که رفتار بدشون باعث شده این فرد اینطوری بار بیاد .

بعضی اوقات لازمه که آدم یه حرف درشت از دیگران بشنوه مثل یه زنگ خطره که آهای حواست هست داری چیکار میکنی ، نکنه از "غ" انتظار بیخودی داری ، نکنه با غیبت کردن جلوی"ن" باعث شدی روش به تو باز بشه و خیلی چیزهای بدتر رو جلوروت بهت بگه .

به نظر من تنها ناراحتیی ارزش ناراحت شدن داره که نگاه کنم ببینم من کمم ، من اون آدم خوبی که میشه بهش اعتماد کرد نیستم ، چرا اونجا با اینکه میدونستم درست نیست بدی کردم ، چرا خودم رو کوچیک و خوار کردم تا بقیه فکر کنن من آدم بزرگ و مهمی هستم . این ناراحتی ارزش داره و به تدریج روح آدم رو صیقل میده تا بهتر و عالیتر بشیم .غم ِ واقعی خیلی لطیفتر و مقدستر از اون هیولاهاییه که ما اسمشون رو گذاشتیم غم و دائم هم میخوایم ازش فرار کنیم . شادی هم ببینه یه همچین هیولایی دنبال ماست که پا میذاره به فرار !

.

مهزاد