۱۳۸۵ آذر ۲۱, سه‌شنبه

مصاحبه با کارل گوستاو یونگ

مصاحبه با کارل گوستاو یونگ درباره ی مرگ




حلاصه:
* مصاحبه گر: شما می گید مرگ مثل ِ تولد می مونه از لحطاظ روانشناسی. اما مرگ پایان ِ زندگیه. نمی تونه مثل تولد باشه.
* کارل: آره. پایانه. و ما نمی دونیم چیه. ما تجربه هایی داریم در زندگی که کاملا به زمان و مکان وابسته نیستن. مثل خواب دیدن. رویا داشتن. می تونی آینده رو پیش بینی بکنی و ... . بنابراین انکان داره که خارج از زمان و مکان بشه امتدادی از زندگی رو تجربه کرد.
* مصاحبه گر: تو خودت باور داری که مرگ پایانه یا ...
* کارل: من با باور کردن مشکل دارم. اگه چیزی که دلیل داره برای بودنش من نیازی ندارم که باورش کنم. خود بخود باورکردنیه. من به خودم اجازه نمی دم که چیزی رو باور کنه فقط به خاطر ِ اینکه باور کردمش. اما در بقیه ی موارد من یه ذره احتمال می دم که چیزی که دلیل کافی نداره شاید درست یا غلط باشه.
* مصاحبه گر: شما به اونایی که فکر می کنن مرگ پایانه چه نصیحتی می کنی؟
* کارل: ببین. هشیاری ما نسبت به اینکه یه روزی پایان پیدا می کنه واکنشی که نشون میده اینه که این فکر رو تحویل نمی گیره. زندگی یه جوری رفتار می کنه که انگار داره ادامه پیدا می کنه تا همیشه. پس همه باید زنده باشن. به فردا فکر کنن گویی که قرن ها می خواد زنده باشه. اما اگه به مرگ فکر کنه کم کم سفت میشه. می ترسه. و می میره قبل از اینکه حتا مرده باشه. اما اگه برنامه بریزه و امید داشته باشه به زنده بودن هشیاریش اینو دوست داره و خوشحالش می کنه. مساله اینه که من نمی دونم چرا نمک می خوریم اما دوست داریم که بخوریم. نیاز به باورش هم نیست. ما ترجیح میدیم که زنده باشیم. اینطوری راحت تریم. اگه هم جهت با طبیعت فکر کنی شادتر زندگی می کنی.


... محمد