۱۳۸۵ بهمن ۲۵, چهارشنبه

چند روز با دانایان ِ عالم - روز 1

نوشته ی دکتر الهی قمشه ای

آيه ای از قرآن:
ان الله يأمر(1) بالعدل والاحسان
خداوند به عدالت و احسان امر می فرمايد. (بخشی از آيه 90 در سوره نحل)


نـخست از جــهان آفـرين ياد كرد
كــه هــم داد فـرمــود و هـــم داد كــرد
(فردوسی)


حكايتی از مثنوی:
گفـت لـيـلی را خـليفـه آن تــويی
كز تو مجـنـون شـد پريشــان و غــوی (2)
از دگـر خوبان تــو افــزون نــيستـی
گفت رو ، رو ، چـون تو مجـنون نيســـتي
با خودي تو ، ليك مجنون بی خود اسـت
در طـريـق عشــــق بيـــداری بـد اســت


حكايتی از سعدی:
لقمان را گفتند : ادب از كه آموختی ؟ گفت از بی ادبان ؛
هر چه از ايشان در نظرم ناپسند آمد از آن پرهيز كردم .


از نصايح نظامی:
در نـوبـت بـار عـام (3)دادن
بايد همه شـهر جـام دادن

باريدن بی دريغ چون مل(4)
خنـــديــدن بـی نقـــاب چــون گــــل


هر جای چو آفتاب راندن
در راه به بـدره زر فشـانـدن(5)

پرسيدن هر كه در جهان است
كــز فـــاقـه (6)روزگـــار چــون رســـت


حكايتی از نظامی:
كردی خركی بـه كعبـه گـم كـرد
در كعبـه دويـد و اشتـلـم (7) كــرد

كـايـن بـاديـه را رهـی دراز است
گم گشتن خـر ز من چه راز است

اين گفت و چو گفت باز پس ديـد
خر ديد و چـو ديد خوش بخنديد

گفـتـا خــرم از ميـانـه گــم بـود
و ايـافتـنـش بــه اشتــلـم بــود

گــر اشتـلمـی نمـی زد آن كـرد
خـــر مـی رفــت و بـارنــيز مـی بـرد


(ليلی و مجنون)


يك رباعی از خيام:
اين قافله عمر عجب می گذرد
درياب دمی كه با طرب می گذرد

ساقی غم فردای حريفان چه خوری
پيـش آر پيـاله را كه شب می گـــذرد




..............................................................................

(1) يأمر: امر می كند ، (2) غوی: گمراه ، (3) بارعام دادن: همه را پذيرفتن معمولا در مورد پادشاهان و امرا و بزرگان به كار می رود ، (4) مل: ابر و نيزبه معنی شراب ، (5) بدره :كيسه زر ، (6) فاقه: فقر و پريشان حالی (7) اشتلم كردن : بد و بيراه گفتن ، ناسزا گفتن

نوشته ی دکتر الهی قمشه ای

... محمد