۱۳۸۵ بهمن ۲۸, شنبه

کوچکی و بزرگی اتفاقات رو بسته به تاثیری که روی آدمها می گذاره میشه تعیین کرد. گاهی یک اتفاق کوچیک هم می تونه دنیای بزرگی رو که یه انسان برای خودش میسازه تغییر بده . اگر معتقدیم همه چیز داره بین ما و خدا اتفاق میفته پس دیگه آدمها و کارهاشون معنا پیدا نمیکن ، هرچه هست از اوست و خواست او .
گاهی اوقات اتفاقهای خیلی ساده نشونه ای میشن برای اینکه یادمون بیاد ،
خدا یک عادت نیست . تا یک تصور واقعی تبدیل بشه به یک حضور واقعی .
دلتنگی ، نا امیدی نیست . دلتنگی یعنی من یادمه از کجا اومدم ، یادم اومده برای چی اومدم اما الان فرسنگها فاصله است بین من و اونجایی که ازش اومدم و اونجایی که باید باشم .
باید راه افتاد اما مگه با این همه سنگینی ، با این همه وابستگی میشه جایی رفت . این دلتنگیه که میاد روح آدم رو با خودش می بره ، صیقلش میده ، تا یک روح پاک بسازه برای اوج گرفتن ، برای لمس کردن و برای ذوب شدن .
.
مهزاد