۱۳۸۵ اسفند ۷, دوشنبه

چند روز با دانایان ِ عالم - روز 3

نوشته ی دکتر الهی قمشه ای


آيه ای از قرآن:
كل نفسٍ ذائقـه (1) الموت :

هر نفسی مرگ رامی چشد. ( بخشی از آيه 185 ، سوره آل عمران )
تعبير آيه حكايت از آن دارد كه مرگ آدمی را نمی بلعـد ، بـلكه ايـن آدمـی اسـت كـــه مـرگ را می خورد. چشيدن مرگ بدين معنی است كه آدمی مرگ را تجـربه مـی كنـد و با آمدن مرگ آگاهی او از ميان نمی رود .

چند بيت از ديوان شمس:

به روز مرگ، چو تابوت من روان باشـد
گمان مبر كه مرا درد ِ ايـن جهان باشد

جنازه ام چو ببينی، مگو فـراق فـراق
مرا وصال و ملاقات آن زمـان باشـد

كدام دانه فرو رفت در زمين كه نرست؟!
چرا بـه دانه ی انسانت ايـن گمان باشد

فـروشـدن چـو بـديـدی، بـرآمدن بنگر
غـــروب ِ شــمس و قــمر را چرا زيـان باشــد


حكايتی از گلستان سعدی:

اعرابی را ديدم كه در حلقه ی (2)جوهريان ِ بصره حكايت همی كرد كه: وقتی در بيابان راه گم كرده بودم و از زاد ِ (3) مغنی (4) چيزی با من نمانده بود و دل بر هلاك نهاده كه ناگاه كيسه ای يافتم پر ِ مرواريد . هرگز آن ذوق و شادی فراموش نكنم كه پنداشتم گندم ِ بريان است و باز آن تلخی و نوميدی كه معلوم كردم مرواريد است !!


از نصايح نظامی:

غافل منشين، نه وقت بازی است
وقت هنر است و سرفرازی است

دانــش طلب و بزرگی آمـوز
تا به نگرند روزت از روز

دولت طلبی، سبب نگـه دار
با خلق خدا ادب نگهدار

كم گوی و گزيده گوی چون در
تا از اندك تو جهان شود پر

لاف از سخن چو در توان زد
آن خشت بود كه پر توان زد

يـك دسته گل ِ دماغ پرور
از خرمن ِ صـد گياه خوشتر



چند ضرب المثل منظوم:

آب كـم جـو ، تشنـگی آور به دست
تا بجوشد آبت از بالا و پست
(مولانا)

زليخا مُرد از اين حسرت كه يوسف گشت زندانی
چـرا عـاقل كند كاری كه باز آرد پشيمانی
(لاادری)

آدمی در عالم خاكی نمی آيد به دست
آدمی از نو ببايد ساخـت وز نو عالمی
(حافظ)

هين مشو نوميد چون واقف نئی از سِر ِ غيب
باشــد انـدر پـرده بــازيهای پنــهان غـم مخور
(حافظ)

صبر و ظفر هر دو دوستان ِ قديمند
بر اثر ِ صبر نوبت ِ ظفر آيد

سعديا مرد نكو نام نميرد هرگز
مرده آن است كه نامـــش بــه نـــكويی نـبرند
(سعدی)

غزلی از سعدی:

ما را همه شب نمی برد خواب
ای خفته روزگار درياب
در باديه تشنگان بمردند
وز حله (5) به كوفه می رود آب

من تن به قضای عشق دادم
پيرانه سر آمدم به كتاب(6)
سعدی نتوان به هيچ كشتن
الا به فـراق روی احــــــــباب(7)


.........................................................................

(1) ذائقه : چشنده ، (2) جوهريان: جواهر فروشان ، (3) زاد : توشه ، (4 ) مغنی : آنچه رفع نياز كند ، (5) حله : پارچه ابريشمی، در اينجا نام شهری است ، (6) كتاب : مكتب خانه ، (7) احباب : دوستان ، محبوبان و عزيزان


نوشته ی دکتر الهی قمشه ای

... محمد