۱۳۸۵ بهمن ۱۹, پنجشنبه

چند روز با دانایان ِ عالم - روز 7

نوشته ی دکتر الهی قمشه ای

آيه ای از قرآن:
يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثي و جعلنا كم شعوباً و قبائل لتعارفوا ، ان اكرمكم عندالله اتقيكم . ( بخشی از آيه 13 ، سوره حجرات)

ای مردم ما شما را زن و مرد آفريديم و شما را ملتها و آئين ها و قوم و قبيله های متفاوت قرار داديم تا با يكديگر آشنا شويد ، همانا كه گرامی ترين شما نزد خداوند پرهيزگارترين و با فضيلت ترين شماست .

دو بيت از مثنوی مولانا:

هركه را خُلق اش نكو، نيكش شمر
خـواه از نسل علی خـواه از عمر

من نديدم در جهان ِ جستجو
هـيچ اهليت به از خُلق نكو


حكايتی از سعدی:

خری را ابـلهی تعـليم مـی داد
بر او بر صرف كرده سعی ِ دائـم
حكيمی گفتش ای نادان چه كوشی
در اين سودا(1) بترس از لوم لائـم(2)
نـياموزد بهـائم از تو گفتــار
تــو خامـوشی بيـــاموز از بهـــائـم

(گلستان)


از نصايح نظامی به فرزندش:

هنر آموز، كز هنرمندي
در گشايـی كنـی، نـه در بنـدی

هر كه ز آموختن ندارد ننگ
در برآرد ز آب و لعل از سنگ


حكايتی از مولانا:

آن يكی بر جست بـالای درخـت
می فكند آن ميوه را دزدانـه سخت

صاحب باغ آمد و گفـت : ای دنــی(4)
از خـدا شرمـيت ، گو چـه می كنـی

گفت : از بـاغ خـدا ، بنـده خـدا
می خـورد خرمـا كه حق كردش عـطا

عـاميـانه چـه مـلامـت مـی كنــی
بخل بر خـوان خـداوند ِ غنــــــی ؟

گفت ای ايـبك(5) بـيـاور آن رســن
تـا بگـويـم مـن جواب بـوالحســن(6)

پس ببستش سخت آن دم بر درخت
می زدش بر پشت و پهلو چوب ِ سخت

گـفت آخــر از خــدا شــرمی بدار
مـی كشـی اين بی گـنه را زار زار

گفت با چوب خدا ، ايـن بنــده اش
می زند بر پشـت ديگـر بنـده خـوش

چــوب حـق و پشـت و پـهلو آن او
مــن غــلام و آلـت ِ فـــرمــان ِ او

گفت توبه كردم از جبر(7) ای عيــار
اختيار است ، اختياراست ، اختيار

(مثنوی)


حكمتی از كليله و دمنه:

می بينم كه كارهای زمانه ميل به ادبار دارد و چنانستی كه خيرات مردمان را وداع كردستی و افعال ستوده و اخلاق پسنديده مدروس گشته و راه راست بسته و طريق ضلالت گشاده و عدل ناپيدا و جور ظاهر و علم متروك و جهل مطلوب ولؤم و دنائت مستولی و كرم و مروت منزوی، دوستيها ضعيف و عداوتها قوی و نيك مردمان رنجور و مستذل و متدبران فارغ و محترم و مكر و خديعت بيدار و وفا و حرٌيت در خواب . . .
( باب برزويه طبيب )


....................................................
سودا : كار ، انديشه ، (2) لوم لائم : ملامت ملامتگر ، (3) بهائم : چارپايان ، (4) دنی : پست ، فرومايه ، (5) ايبك : غلام ، خدمتكار ، (6) بوالحسن : ( دراينجا ) فلانی ، (7) جبر : اعتقاد به اينكه ما صاحب اختيار نيستيم و فاعل همه كارها خداست .

نوشته ی دکتر الهی قمشه ای

... محمد