۱۳۸۶ فروردین ۱۳, دوشنبه

سفرنامه 2

بعد از اون بارون عربی که توی جاده آبادان اومد سراغمون ، میرسیم به آبادان و اما خود آبادان، راستش رو بخواید هیچ چیز خاصی نداره ! فقط پالایشگاه آبادان که به صورت خیلی جالبناک! دقیقا کنار رود اروند قرار داره ، کل عرض اروند به صد متر هم نمیرسه و اون طرف آب هم عراق! خیلی راحت میشه فهمید چرا ایران اینقدر نسبت به حمله عراق آسیب پذیر بود و دقیقا یه همچین حالتی در مورد تاسیسات پارس جنوبی توی عسلویه بوشهر وجود داره که چسبیده به آب خلیج ساخته شده !

و دیوارهایی که هنوز جای گلوله و خمپاره روشون باقیه .

آبادان مرز آبیه ایران با عراقه و خرمشهر مرز خاکی ، توی خرمشهر یه موزه دفاع مقدس هست که خیلی قشنگ ساخته شده ، واقعا معماریش جالبه نمای بیرونی مثل ساختمونیه که سنگر بوده و واقعا هم سنگر بوده و بازسازی شده ، داخل موزه آثار جنگ و شهدا و بسیجی های واقعا مودب ! اونجا فیلمی هم پخش میکردن از عملیات بیت المقدس که طی اون خرمشهر آزاد شد . با اینکه کل فیلم در مورد این عملیات و پیروزیه ، اما بی اختیار اشک از چشمات جاری میشه وقتی میبینی آدمهایی رو که با تمام وجود جنگیدن نه برای پول و مقام و سهمیه و هزار چیز دیگه که برای خاکشون ، سرزمینشون جنگیدن و مردند.

یا شهید شدند یا زیر بار سو استفاده ها یا تهمتها مردند. همش یاد این جمله فیلم آژانس شیشه ای می افتادم که پرویز پرستویی ( حاج کاظم ) میگفت : من نمیدونم چرا وقتی ما از جنگ برگشتیم مردم به ما یه جوری نگاه میکردن ، انگار که از اونا نیستیم . از خرمشهر که میای بیرون و هنوز از فضای اونجا داری گیج میزنی ، توی جاده نخلهایی رو میبینی که قسمت پایین تنه اشون همه پر از جای ترکش و گلوله است اما یه متری بالاشون سالم و خودشون سبز .

و این برای درمان همه اون گیج زدن ها کافیه ....

.

ادامه دارد...

.

مهزاد