۱۳۸۶ فروردین ۲۶, یکشنبه

شهر هفتم

دیروز روز بزرگداشت عطار بود . شاید اسم عطار کنار اون پنج خورشید ادبیات ایران یعنی فردوسی ، نظامی ، مولانا ، سعدی و حافظ قرار نگیره ولی کم که از اونها نداره هیچ ! یه سری ویژگیهای دیگه هم داره که الان میگم .

اول اینکه شغل اصلیش هیچ ربطی به شاعری نداشته . عطار بوده . میدونید همین باعث میشه آدم نزدیکیه بیشتری رو باهاش احساس کنه ، اینکه اونهم یه آدمی بوده مثل ماها ، با هر شغلی . اگه از مولانا مثال میزنم به خاطر اینه که در مورد زندگی اون یه کم اطلاعات دارم ولی در مورد اون چهار تای دیگه زیاد نه . ببینید درسته که مولانا هم از نظر مفهوم و هم از نظر ساختار شعر عالیترین ها رو ارائه کرده و اندیشه اش خیلی بالاتر از عطار هم پریده ! ولی وقتی در مورد زندگی مولانا میخونید بر فرض کتاب پله پله تا ملاقات خدا از دکتر زرین کوب ، می بینید چقدر اتفاقها و شرایط زندگیه این آدم استثناییه و چقدر از شرایط زندگیه یه آدم معمولی فاصله داره ، یه جورایی انگار که یه آدم معمولی هیچ وقت نمیتونه بهش برسه . درسته که قرار نیست همه مولانا بشن ولی دیدن یه کسی که عطاری داشته و حالا "عطار" شده یه حس امید غریبی به آدم میده . این حرف از روی تعصب نیست ، من همین الان هم اگه بخوام بین کارای مولانا یا عطار یکی رو برای خوندن انتخاب کنم ، کار مولانا رو میخونم . ولی عطار انگار یه جورایی به ما نزدیکتره . البته این به معنای عدم حرکت به سمت جلو نیست ، چون همونطور که خود مولانا میگه :

از جمادی ُمردم و نامی شدم ___ و زنما مردم ، ز حیوان سر زدم

مردم از حیوانی و آدم شدم ___ پس چه ترسم ، کی ز مردن کم شدم

بار دیگر چون ملک پران شوم ___ آنچه اندر وهم ناید ، آن شوم

و ز ملک هم بایدم جستن ز جو ___ کل شئ هالک الا وجهه ( =همه چیز جز صورت او فانیست)

و اما مهمترین ویژگیه عطار ، اگر یک شاعر مدافع حقوق زنان داشته باشیم ، اون عطاره ! جالبه توی کاراش به صراحت در مقابل آدمهای کوته فکر از خانمها دفاع میکرده . مثلا توی تذکره الاولیا که شرح حال سی و سه تن از صوفیان و عارفان ِ ، وقتی میخواد فصل مربوط به رابعه ادویه رو شروع کنه ، در جواب آدمهای ابله اون موقع که میگفتن چرا اسم یک زن رو کنار این بزرگان قرار میدی ، میگه : اگر کسی گويد ذکراو در صف رجال چرا کرده ای گويم که خواجه انبيا عليهم السلام می فرمايد :ان الله لاينظر الی صورکم الحديث . کار به صورت نيست به نيت است . کما قال عليه السلام يحشر الناس علی نياتهم . چون زن در راه خدای مرد بود او را زن نتوان گفت . چنانکه عباسه طوسی گفت :چون فردا در عرصات قيامت آواز دهند که يا رجال ! نخست کسی که پای در صف رجال نهد ، مريم بود عليها السلام .

کسی که اگر در مجلس حسن حاضر نبودی ترک مجلس کرد ی ،وصف او در ميان رجال توان کرد . بل معنی حقيقت آن است که اطنجا که اين قوم هستند همه نيست توحيد اند . در توحيد ، وجود من و تو کی ماند تا به مرد و زن چه رسد.

یا توی منطق الطیر هم باز به این موضوع اشاره میکنه که البته شعرش الان یادم نیست . البته اینا رو گفتم که عطار رو بهتر بشناسیم نه برای دفاع از چیزی .( امیدوارم فوراور دوباره شاکی نشه !)

و اینم یکی از رباعی های زیبای عطار :

.

گفتم دل و جان در سر کارت کردم --- هر نقد که داشتم نثارت کردم

گفتا تو که باشی که کنی یا نکنی! --- این من بودم که بیقرارت کردم

.

مهزاد