۱۳۸۶ خرداد ۱, سه‌شنبه

اثر گیری

مهزاد بازی خوبی راه انداخته. چه کسانی و جاهایی بیشترین تاثیر را روی من داشتن؟ ممنون از مهزاد که باعث شد بعد از ماه ها بنویسم.

اول: معلم فیزیک دبیرستان آقای ملانژاد که یک دانشجوی فیزیک بود و رزمنده ای بسیار جوان، اما با صبر ِ زیاد و صمیمی و تاثیر گزار. آقای منوچهر سهیلی دبیر ادبیات که با ما بچه های فراری از ادبیات چه کرد! شیفته مون کرد به ادبیات. همه ی بچه های کلاس رو شیفته کرد. بهمون یاد داد چطور دفتر بنویسیم! چطور فکر کنیم! ما رو با برنامه ی «گفتگو»* آشنا کرد که برنامه ای بود برای آشنایی با استاد های ایرانی هر پنجشنبه ظهر ساعت 3 با اجرای آقای اسماعیل میرفخرایی از رایو. همیشه من بعد از این برنامه بود که راه می رفتم و سوار اتوبوس می شدم و می رفتم خیابان مطهری و ولی عصر برای خیال بافتن و فکر کردن. یادمه یه بار توی کلاس هیچی درس ندادن و فقط از برنامه ی مصاحبه با دکتر جواد سیاه فیزیک پیشه ی ایرانی حرف زدن. مثلا می گفتن: بچه ها تواضع رو از بزرگ ها بیاموزید. تو یک جای برنامه از دکتر سیاه پرسیدن که پیامتون چیه برای دانشجو ها. ایشون گفتن: من کوچکتر از اونم که پیامی بدم. آقای سهیلی می گفتن: ببینید او کجاست و مسولان ِ ما کجا. (امیدوارم دوست دبیرستانی ام پوریا پاریاب هم منو یادش باشه و باهام تماس بگیره.) من این دوستان رو خیلی وقته دلتنگشونم.

2- قبرستان کوچک روبروی امام زاده محمد و پشت ِ دانشگاه که محلی بود برای ماه ها گریه و فهمیدن ِ مرگ و زندگی، دونه دونه از تفاوت های آدم ِ زنده و مرده، و مسولیت های زنده بودن

3- استاد راهنمای خارجی ام که به من یاد داد خیلی چیزها رو. خیلی زیاد منو با رفتار هایِ درست و صبوری ِ یک دانش پیشه آشنا کرد.

4- دکتر الهی قمشه ای که به من گفت غصه چقدر تقبیه شده از جانب ِ زندگی. چقدر شادی (حتا اندکش) آماده کننده است برای کم کم خلاق شدن. مثل ِ خالق شدن

5- آیه ای قران که گفت به من که چرا می ترسی. چرا از حرکت کردن به واسطه ی ترس باز ایستادی؟

و بچه های تیم شفا و دیدار ِ خودمون که تک تک شون جواهرن و من نوشته هاشون رو با ولع و حرص می خونم.

و این لیست هر روز بزرگتر میشه برام
... محمد
* امروز بعد از 15 سال فهمیدم که رادیویی به نام گفت و گو بوجود اومده که آقای میرفخرایی هم در اون حضور دارند. خوشحالم و با ولع برنامه هاشون رو خواهم شنید