تا آن هنگام كه ستارگان مي درخشند
جاي نااميدي نيست
تا آن هنگام كه شب بر برگها شبنم مي نشاند
و آفتاب چهره صبح را زرين ميكند
جاي نوميدي نيست
هر چند كه سيل اشك بر گونه ها روان شود
وقتي تو آه مي كشي ، بادها آه مي كشند
و زمستان غصه هاي خود را چون برف
بر گور برف هاي پائيزي فرو مي بارد
اما زمين بار ديگر زنده مي شود
و سرنوشت تو از كائنات جدا نيست
پس همچنان در سير و سفر باش
و اگر چندان شاد و سر خوش نيستي
نوميد و دلشكسته نيز مباش
املي برونته
ترجمه دكتر الهي قمشه اي
Excerpt:
SYMPATHYThere should be no despair for you
Thile nightly stars are burning
While evening pours its silent dew
And sunshine gilds the morning
There should be no despair -through tears
May flow down like a river :
Around your heart forever ?
They weep , you weep -it must be so ;
Winds sigh as you are sighing ,
And winter sheds its grief in snow
Where autumn 's leavs are lying:
Yet , these revive , and from their fate
Your fate cannot be parted :
Then , journey on, if not elate ,
Still never broken -hearted
Emily Bronte
0 نظر:
ارسال یک نظر