۱۳۸۶ تیر ۱۳, چهارشنبه

استعفا نامه


بدين وسيله من رسماً از بزرگسالي استعفا مي دهم و مسئوليت هاي يك كودك هشت ساله را مي پذيرم.
مي خواهم به يك ساندويج فروشي برم و فكر كنم يه هتل پنج ستاره است.
مي خواهم فكر كنم شكلات از پول بهتره چون مي توانم بخورمش
مي خواهم زير يك درخت بلوط بزرگ بنشينم و با دوستانم بستني بخورم.
مي خواهم درون يك چاله آب بازي كنم و بادبادك هوا كنم

مي خواهم به گذشته برگردم ، وقتي ساده بودم، وقتي داشتم رنگها را ، جدول ضرب را و شعرهاي كودكانه را ياد مي گرفتم، و قتي نمي دانستم چه چيزهايي نمي دانم و هيچ اهميتي هم نمي دادم

مي خواهم فكر كنم كه دنيا چقدر زيباست و همه راستگو و خوب هستند
مي خواهم ايمان داشته باشم هر چيزي ممكن است و مي خواهم از پيچيدگي هاي اين عالم دور باشم
مي خواهم دوباره به همان زندگي ساده خود برگردم . چون ديگر نمي خواهم زندگيم پر شود از كوهي از مدارك ، خبرهاي ناراحت كننده ، صورتحساب ، جريمه و ...

می خواهم به نیروی لبخند ایمان داشته باشم ، به یک کلمه محبت آمیز


به عدالت ، به صلح ، به فرشتگان ، به باران



اين دسته چك من ، سوئيچ ماشين ، كارت اعتباري و بقيه مدارك مال شما .
من رسماً، از بزرگسالي استعفا مي دهم
سانتيا سالگا