۱۳۸۶ آذر ۸, پنجشنبه

گابوی معلوم الحال در محکمه اذهان عمومی


-شما متهميد كه با همدستي فرد معلوم الحالي به نام آقاي "گابو " در كتاب"خاطره دلبركان شيرين من"
امنيت اجتماعي را به هم زده ايد و زمينه انحراف جوانان معصوم را فراهم آورده ايد
-به خدا بنده بيگناهم قربان . من يه روزنامه نگار متوسط نود ساله اي بيش نيستم .خود آقاي گابو را هم يوسوناري كاواباتا ، نويسنده زاپني اغفال كرد .گابو ، با الهام از داستان ايشان ، پاي ما رو كشيد وسط كتاب .
- صحيح... پس توطئه جهاني است . به حساب اين آقاي كاباواتا هم مي رسيم …يادتان باشد در ارتباط باچاپ اين كتاب ها همه بايد پاسخگو باشند .به خصوص آن همشيره 14 ساله كه در متن كتاب زندگي ميكنه .

- قربان به خدا اين خانم در متن كتاب جواني كردند.به بزرگي خودتان ببخشيد …بنده هم از روي پيرسري حالا يه تصورات و تخيلات و و احساساتي از خودم بروز دادم و بي خود و بي جهت رفتم تو يه ماجراي شاعرانه عاشقانه كه همه اش توي ذهنم مي گذشت …به خدا نمي دونستم از اينجا سر در ميارم .والا به گور پدرم خنديده بودم آن تصورات را با خواننده در ميان مي گذاشتم …

-حرف نباشد. شما بر اساس اخبار واصله ،‌در اين كتاب غير اخلاقي اذهان عمومي جهانيان را به شيوه مذبوحانه اي مشوش كرده ايد …در ضمنا اسناد و مدارك نشان ميده شما با آن خواهر چهارده سال ،‌صيغه محرميت هم نخوانده بوديد و در ضمن بنا به اعترافات خودتان در متن كتاب ، سابقه روابط غير اخلاقي هم داريد .


- به خدا قربان ،‌خير سرمان مي خواستيم ماجراي ما ،‌بهانه اي براي نوشتن يك اثر شاخص ادبي هنري باشه كه خواننده از خواندنش لذت ببرد …سر تا پايش بيان احساسات شاعرانه است .آقاي گابو خيلي هم داخل جزئيات نشده اند .همه اش دروني است …خيلي بيانش بيروني نيست …استغفرا…ببين آدم رو آخر عمري به زدن چه حرفهايي وادار ميكنند ( سرخ و سفيد ميشه و عرقش رو پاك ميكند ) حالا شما به تعهد خودتان كوتاه بياييد …
- خير نميشه . شما فضاي فرهنگي را آلوده كرده ايد .اگر هم تا حالا كاري نكرده ايم ،‌به خاطر گل روي دوست و برادرمان فيدل كاسترو بوده كه گويا اين آقاي گابوي معلوم الحال با اين برادرمان رفاقت دارند .
- بله قربان .يك همچين چيزي ميگويند …حالا تكليف ما و خواننده ها ي شما حيست ؟ ميگويند خوانندگان شما از اين كتاب خيلي استقبال كردنده اند .
- به حساب آنها هم مي رسيم ،‌تك تك آنها بايد در رابطه با خواندن اين كتاب قبيح پاسخگو باشند .

- قربان ،‌البته جسارت است ، به بنده اطلاع داده اند كه حتي در ادبيات قديم و كلاسيك خودتان …در همين مثنوي مولوي كه اين روزها همه جا حرفش است …منظورم اين است كه …آخه نميشه يك اثر هنري را همين جوري بر اساس يكي دو صحنه ….يا حتي موضوع …آن وقت جوهر هنري حه مي شود ؟

- حرف نباشه …طفره نرويد …با جوهر – موهر نمي توانيد سر ما را شيره بماليد …شما را از بازار كتاب اخراج مي كنيم ،‌اين خواهر را هم به سزاي اعمال ننگينش مي رسانيم …توي سر خواننده هم مي زنيم .
مترجم و ناشر كتاب را هم به جرم گرفتن مجوز براي كتاب مذكور نقره داغ ميكنيم …راننده وانت حمل كتاب را هم مجازات مي كنيم …خلاصه هر جور كاري را براي حفظ عفت عمومي و خصوصي باشد دريغ نداريم.

- ولي شما خودتان براي ورود ما به ذهن خواننده ،‌به ناشر و مترجم و موزع ،‌اجازه حاپ و توزيع داده ايد .
- حرف نباشد ، فضولي موقوف .جلوي حشم حيرت زده جهانيان فسق و فجور مي كني ،‌تازه حرف هم داري ؟

نوشته رویا صدر در بخش طنز

روزنامه اعتماد ملی