وي به دليل مخالف بودن با برنامه هاي تکراري و بعضا بي ارتباط، دانشگاه را در سال سوم ناتمام رها کرد. تولستوي همه مراحل زندگي را طي کرد از جمله خدمت نظام وظيفه.
تولستوي معتقد به "کمال Perfection" بود و مي گفت فرد وقتي به کمال مي رسد که جسما و روحا و اخلاقا سالم باشد. وي اين سه عامل را عوامل شادي بخش زندگاني مي دانست.
تولستوي مخصوصا بعد از ميانسالي مخالف بهره برداري انسان از انسان شده بود که در روسيه بيش از نقاط ديگر رواج داشت. دوبار سرف هاي املاک خودش را آزاد کرد (روستايياني که با املاک خريد و فروش مي شدند و ضميمه املاک بودند سرف ناميده مي شدند) ولي آنان به دليل ناباوري آنجا را ترک نکردند.
در زمينه نوشتن داستان عقيده داشت که داستان بايد به گونه اي نوشته شود که خواننده عشق به زندگي پيدا کند و عشق به زندگي يعني عشق به خود و جامعه.
به باور تولستوي نويسنده داستان بايد آن را شخصا ديده و تجربه کرده باشد و به عبارت ديگر خود او آن را باور داشته باشد. داستان "آنا کارنينا" تجربه عشق خودش به سونيا بود که بعدا باهم ازدواج کردند.
تولستوي داستانها و نمايشنامه هاي متعدد نوشت از جمله : دوران بچگي، نوجواني، جواني ، آناکارنينا، جنگ و صلح، کوپن جعلي، پدر سرگيوس، آقا و نوکر، قزاقها و ...
نامه هشدار دهنده او به تزار نيکلاي دوم که در سال 1901 نوشته و ارسال شده و در موزه نگهداري مي شود سند بزرگي است که در آن اوضاع نابسامان روسها منعکس است. تولستوي در اين نامه به تزار هشدار داده بود که اگر آزادي ندهد و دموکراسي برقرار نکند و از شکاف پهناور مان فقير و غني نکاهد و نظام فئودالي را تعديل نکند جنگ داخلي اجتناب ناپذير خواهد بود و روسيه نابود خواهد شد.
تولستوي در اواخر عمر از زنش قهر کرد و با قطار از زادگاه خود فرار کرد و در تنهايي درگذشت. وي داراي يازده فرزند شده بود.
Excerpt: The remembrance Leo Tolstoy and a brief history of his life.
0 نظر:
ارسال یک نظر