۱۳۸۶ آذر ۳, شنبه

پاییز

اين دو روز آسمون مدام مي باره . من عاشق بوي درختاي كاج ام وقتي بهشون بارون مي زنه .
همه برگا طلايي شدن ، فقط درختای كاج هنوز سبز ِ سبزهستندِ .دلم میخواد توی این بارون مثل قدیما تا خونه لی لی کنم و باز باران با ترانه ... رو بخونم ، دلم میخواد مثل قدیما زیر بارون بچرخیم و آلیسا آلیسا بازی کنیم ،دلم میخواد توی این هوای سرد با همکلاسیم توی خیابون بستنی قیفی بخورم و بلند بلند بخندیم. دلم میخواد...

گاهي وقتا كلي حرف واسه گفتن دارم
اما هر موقع يه عالمه حرف دارم واسه گفتن دستام يخ ميزنن و نمي تونم چيزي بنويسم . هوا سرد شده.
شايد به خاطر سردي هواست ...شايد هم دارم بهونه ميارم ..امااين جور مواقع بيشتر دوست دارم شعر بگم .
شعر رو براي اين دوست دارم چون يه عالم حرف رو ميشه در چند كلمه خلاصه كرد . گاهي وقتها، يه دنيا، توي يه شعر ِ كوتاه ِ‌.
اين شعر هم از اثرات پاييز روي من ِ .همین دیروز گفتم. اصلاً پايپز فصل شعر و شاعري ِ ، آدم رو بي تاب ميكنه ، به قول اخوان پادشاه فصل هاست ...


هنوز باقی ام
هنوز روی ثانیه ها نیایش کنان می دوم
و روی پشت بام ها به اهتراز بر می خیزیم
آکنده در تنفس ابرها ، به فضا می روم

هنوز شکل انارم
شکل سفره نوروز

شکل شمعدانی ها
هنوز وسط باغچه جایی برایم هست
هنوز روی دستهایم راه می روم
مثل پولک های زرین ماهی ها برق می زنم

هنوز تکه های قلبم مثل باران میبارد

مثل برگهای پاییز میریزد

مثل خورشید می تابد

آری هنوز باقی ام ...
و زندگی نیز هنوز پابر جاست
روی این چینی شکسته کروی
وحشیانه می تازد
تا انتهای خویش را رقم زند