۱۳۸۶ دی ۲۹, شنبه

راه رفتن روی نخ



کامنتهای متن ملاقات جرقه این مطلب رو در ذهنم زد که البته ربطی به اونها نداره .
من دوستی دارم که آهنگ شاد گوش نمی کنه ، اگر جلوش از اینجور آهنگها بذاری پا میشه میره بیرون .
دوستی دارم که وقتی روز شهادت باشه بهت میگه نخند گناه داره .
دوستی دارم که موقع حرف زدن با طرف مفابل سرش رو میندازه پایین و فقط با گوشه چشم بهش نگاه میکنه .
دوستی دارم که اصلا نمیشه در مورد دین و عقاید باهاش بحث کرد .
یکبار با همین دوستم که نمیشه باهاش بحث کرد داشتم در مورد نماز و دعا بحث می کردم کم مونده بود پاشه منو بزنه ! با این وجود اینها دوستام هستم و دوستشون دارم ، خودشون رو دوست دارم نه عقایدشون . اینکه عقاید یک نفر چیه مهم نیست اینکه خودش چیه مهمه .
یه چیزهایی هست که توی ذهن ما چه درست چه غلط سفت و سخت شده . شاید حالت عادی شخص حتی به اونها توجه هم نکنه اما وقتی بری سراغ این جور مسائل آنچنان ازشون دفاع میکنه که باورت نمیشه این آدم همون قبلیه هست! چطور ممکنه که من و کسی که کنارم نشسته تا چند لحظه پیش از نظر رفتار ، اخلاق و طرز فکر عین هم هستیم تا بحث میرسه به اینجاها یه دفعه من میشم مرتد و ریختن خونم واجب! عقیده و ایمانی که تمام وجود آدم رو نگیره دروغه ، واقعی نیست . اون باور باید توی همه کارهام و طرز فکرم حضور داشته باشه . اگر وجود نداره به خاطر اینه که اون عقیده از جنس وجود من نیست . من برای اون عقیده ساخته نشدم . درون من ، انسان بودن من ، احساسات من نمی تونه این عقیده رو بپذیره ولو اینکه به خاطر خانواده ام یا جامعه ام اون عقیده بهم ارث رسیده باشه .
گاهی بعضی چیزها مارک مقدس میخورن ، اونقدر که نمیشه اصلا درموردشون حرف زد . آیا مقدس شدن به معنای این هست که کسی به اون موضوع نزدیک نشه و اصلا نفهمه که واقعیت اون چی هست و فقط جلوش خم و راست بشه و بهش ادای احترام کنه .
برای من نماز مقدسه چون آدمهایی که دارن میرن نماز بخونن یا نماز خوندن و دارن برمیگردن در بدترین حالت هم هیچ وقت کلمه فحش از دهنشون خارج نمیشه .
برای من قرآن مقدسه چون آدمهایی که معنای آیه هاش رو می فهمن هیچ وقت سر کسی کلاه نمی ذارن .
برای من محرم مقدسه چون باعث میشه آدمهایی که تا دیروز هیچ سنخیتی با هم نداشتن یکدفعه با هم احساس صمیمیت و یکی شدن بکنن .
برای من عقل مقدسه چون باعث میشه همیشه اون چیزی که شایسته انسان بودن و وجودم هست رو انتخاب کنم .
نماز و قرآن و خدایی که به حال آدمها تاثیری نداشته باشه چه اهمیتی داره که مقدس باشه ، بت ها هم مقدس بودن ولی به حال آدمها بی فایده . چیزی که آدمها رو، آدمهای متعلق به زندگی روی زمین رو ، مقدس و پاک و خوب بکنه ، مقدسه وگرنه اگر درک و دست یافتن بهش اینقدر دور از دسترس و اونور طبقه هفتم آسمون و بعد از مراتب ریاضات و تفکرات و خلوت و فلان و فلان باشه برای من چه اهمیتی داره که مقدس باشه یا نباشه چه برسه به اینکه بخوام قبولش کنم .
شاید خدای دوست من کسی هست که توی ابدیت نشسته و من هم بنده ای هستم که شبها توی خلوت وقتی نماز می خونم حضورش رو حس می کنم . شاید خدای من کسی هست که صبح زود که بیدار میشم وقتی پنجره رو باز می کنم ، بغلش می کنم ، می بوسمش و صورتم رو میذارم روی صورتش .
اینها چندان باهم تفاوت ندارن ، ولی این مهمه که چند ساعت بعد وقتی رفتم سر کار و زندگیم چقدر حضورم ، رفتارم ، فکرم و کارهام بوی حضور خدا رو بده .