۱۳۸۶ دی ۲۱, جمعه

هذیان


تمثیل،


تمثیلی از بیماری و سفر،


وقتی که بیماریت شروع میشه و پا توی جاده های بیماری می گذاری، دوست داری تنها باشی،


تنهای تنها


بخصوص اگه رازی به دل داشته باشی


یه راز بزرگ،


تو که میدونی دارم از چی حرف می زنم.


وقتی که گردنه های صعب العبور و برف گرفته ی بیماریت رو طی می کنی،


فقط و فقط به رسیدن فکر می کنی و دلخوشی،رسیدنی که جز " شفا " نیست.


و وقتی که می رسی،بی اونکه یادت باشه که کی رسیدی و احساسش کنی ،


می بینی که همه ی بدی ها رفتند و همه ی تاریکی ها جاشون رو به نور دادند و


خدا اومده و جای تموم چیزهایی که خوشایند تو نبود و اذیتت می کرد رو گرفته و از خودش پر کرده.


و دنیات به طرز عجیبی روشن و دوست داشتنی شده


و تمام اینها به این خاطر بوده که وقتی پا توی جاده های بیماریت می گذاشتی ایمان داشتی،


یه ایمان درست و حسابی و تمام عیار به رسیدن.


به اینکه " چون خدایی " در مقصد منتظر توست که بهش برسی!!!


آره آره،میشه،چرا که نه!!!


خدا هم میتونه منظر باشه،


آخه انتظار خیلی چیز مقدسیه.


اگه ایمانت رو در تمام طول سفر از دست ندی،


رسیدنت هم زود میشه،


هم ساده،


هم شیرین و هم گوارا...


و به چیزهایی می رسی که هرگز و به هیچ قیمتی بهشون نمیتونستی برسی.


شنیدی که میگن امتحانش مجانیه؟


نه نه،امتحان این یکی مجانی که نیست بلکه به قیمت خیلی زیادی تموم میشه،


به قیمت شب بیداری های مادر و...


به قیمت خیلی زیادی.



پ.ن:سفر سختی که برای دیداری مقدس به تهران داشتم و در پی شروع روزهای سخت زمستونی و گیر افتادنمون توی برف و بسته شدن راه های بازگشت و از راه رسیدن بیماری سختی که برام چون سفری مقدس آغازید و این روزها رو به اتمام است،یکی از بی شمار ره آوردش هذیانی بود که در حال سوختن از تب دو شب پیش ضبطش کردم و روز بعدی که داشتم بازخوانی و گوش می کردم بهش چنان غریب می نمود واژه ها و صدایم برای خودم که توضیح و توجیهش واقعا" سخته برام.


این روزها " شفا " جوش و خروش و زندگی به معنی تمام درش جریان داره که واقعا" دور موندن از اینهمه برام خیلی دردناکه.


اما قول می دم که به محض اینکه سفرم به پایان رسید برگردم پیشتون و زندگی از نو آغاز کنم که کلی حرف و گفتنی دارم باهاتون.


و در پایان اینکه:


شنیدید هروقت کسی بیمار می شه و یا اتفاقی براش می افته بهش می گن که : خدا بد نده؟!!!


و من اینگونه می اندیشم که خداوند هرگز و به هیچ قیمتی به هیچ بنده ای بد عطا نمی کنه،


این ما آدمها هستیم که با کوته نظری و دید محدود خودمون بهترین عطیه های خداوند رو و حکمتهای نهفته در اونها رو نادیده می گیریم و به سادگی ازشون می گذریم و بلافاصله لب به شکوه و گلایه می گشاییم از آنچه عطایمان شده است،به جای شکر داده های خداوند.
ولو اینکه سختی هایی در آن نهفته باشد چون بیماری ها.


خداوند هرگز و به هیچ قیمتی " بد " عطایمان نمی کند.