۱۳۸۶ بهمن ۲۸, یکشنبه

اقراءكتابك

اقراء كتابك ، كَفَي بِنفسِكَ اليوم عليك حسيبا (اسراء -14)
( در روز قيامت به آدميان خطاب ميشود ) كتاب خويش را بخوان كه امروز نفس تو براي محاسبه اعمالت كافيست .

اين از بزرگي و مهرباني خداست كه روز قيامت همه عالم و آدم رو خبر نمي كنه تا ما شرمنده ي همه بشيم و تازه خودش هم نامه عمل ما رو نمي خواند. او با بزرگي تمام نامه ما رو به خودمون ميده و ميگه : خودت نامه ات را بخوان و حساب خودت رو بسنج و به خودت نمره بده. آه كه اينطوري شرمندگيش بيشتره . در مقابل زيبايي محض ، عشق و بزرگي محض بايستي و ببيني چقدر كمي .چقدر كج و معوج و چقدر كوچك، چقدر زشت ...

خوبه كه اونموقع آدم با خدا تنهاي تنهاست .فقط خودتي و خدا .حتي فكر كردن بهش هم هيجان انگيزه . آدم دلش ميخواد تا ابد اين حسابرسي طول بكش ِ . اونموقع اگه خدا هم راضي بشه آدم رو بفرست ِ بهشت .ديگه كسي راضي نميشه از پيش او بره بهشت ، بره بهشت چي كار كنه،
خدايا يكدقيقه صبر كن ...يكبار ديگه با هم مرور كينم شايد جهنمي باشم ...بعد هي نگاهش ميكني ...هي نگاهش ميكني ...تا ابد .ديگه اصلاً يادتون ميره داشتيد حساب كتاب ميكرديد .اما اين حكايت عاشقان حقيقي اوست . اونا كه حساب و كتابي براشون در كار نيست .محو و مات او هستند و همه چي رو قبلاً باختند. هر چي كه داشتند و نداشتند . ديگه چيزي نمونده براشون .
***

يادمه معلمي داشتيم وقتايي كه حوصله نداشت برگه ها رو تصحيح كنه، اونا رو بين بچه ها پخش ميكرد تا هر كس مال ديگري رو تصحيح كنه . و اغلب هم بچه ها برگه ها رو با هم عوض ميكردند و برگه هر كس دست خودش ميافتاد. اين جور مواقع ،جالب بود ،يكدفعه نمره ها يك سير صعودي پيدا ميكرد و اكثراً بالاي 19 ميشدند .تك و توك پيدا ميشدند كه حساب خودشون رو تمام و كمال بررسي ميكردند و نمره حقيقي به خودشون ميداند.
فكر ميكنم روز قيامت براي هر كس يعني روزي كه اونقدر بزرگ شده كه يك حسابگر درست و حسابي در او وجود داره كه مو را از ماست، در مورد اعمال خودش ميكشه، بيرون و ريز به ريز به حساب خودش ميرسد و هيچ چيز رو نديد نميگيره.
شايد الان متوجه زشتي خيلي از اعمالمون نباشيم يا ندونيم داريم چه بلايي سر خودمون مياريم .مثل كسي كه داروي بي حسي مصرف كرده و نميفهمه اين لقمه اي كه داره الان ميخوره و لذت هم ميبره لقمه هاي آتش ِ ( البته لذتي كذايي چون ذائقه اش تغيرر كرده ) ِ .يا مثل بچه اي كه چاقو رو گرفته تو دستش و نزديك ِ كه در چشم خودش فرو ببره و نمي فهمه كه چقدر كارش وحشتناك و به چه قيمتي تموم ميشه .اما روز ي ميرسه كه اثر اين داروي بيهوشي تموم ميشه و اون بچه بزرگ ميشه و ميفهمه چه بلايي بر سر خودش آورده و هيچ زجري بالاتر از اين نيست . شايد به همين دليل گفته اند : بميريد پيش از آنكه مرگتان فرا رسد .(آگاه شويد قبل از آنكه آن آگاهتان كنند، در غير اين صورت بايد بهاي خيلي خيلي زيادي كه از توان آدمي خارج است بپردازيم )