۱۳۸۶ اسفند ۲۳, پنجشنبه

به جان دوست که غم پرده بر شما ندرد*گر اعتماد بر الطاف ِ کارساز کنید



دیگه اکثر درختها جوونه زدن بعضی ها هم شکوفه دادن اما چنارها انگار نمیخوان به روی مبارک بیارن که بهار شده ، سر جوونه ها از شاخه ها زده بیرون ولی هنوز سبز نیستن روشون یه پوسته قهوه ایه . این روزها حال و هوای جوونه های چنار رو دارم ، زیر یه پوسته کلفت و محکم . جوونه ای که میدونه باید رشد کنه (اگه غیر از این بود که دیگه اسمش جوونه نبود) اما جلوش یه پوسته محکمه و اونطرف پوسته مبهم و نامعلوم . با همه دل نگرانی هاش برای رشد کردن ، برای دل کندن از جای گرم و کوچکش ، برای تصویر مبهم اونطرف پوسته و حسی که دائم اونو به سمت جلو هل میده .
لای پنجره رو باز گذاشتم بوی خاک میاد ، نم زده .
همین الان که دارم این جمله ها رو می نویسم یه دفعه این آیه ها توی ذهنم وارد شد :

فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا «5» إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا «6» فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ «7» وَإِلَى رَبِّكَ فَارْغَبْ «8» شرح

بدرستیکه با هر سختی آسانیست . با هر سختی آسانیست . پس هنگامیکه آسوده گشتی ، دعا کن . و همواره به سوی پروردگارت مشتاق باش .

من دیگه هیچ چی نمی تونم بگم!
این آهنگ رو اگر خواستید گوش کنید ، آرام جان ِ منه برای لحظه های بی تابیم ، برای لحظه لحظه قدم گذاشتن روی ابرها و رفتن و رفتن تا آغوش خدا و بوسیدنش ، بوسیدنش تا ابد .